کاراگاهان
#کاراگاهان
پارت8
پام ب بند کیف لب تاپ ک رو زمین بود گیر کردو شپلق خوردم زمین چنان صدایی داد ک مهرداد تو اون فکر عمیق بود از فکر بیرون اومد و از رو صندلیش بلند شد و پایین میزو نگاه کرد
چشمام پر اشک شده بود استرسم بیخود نبود ک همش میترسیدم سوتی بدم گوشه لبم خورده بود ب میز کوچولو کنار صندلی و ی خورده لبم زخم شده بود و میسوخت وقتی بلند شدم دیدم سر مهرداد رو میزه و شونه هاش داره تکون میخوره
وااااا این پسره دیوونه اس چرا داره گریه میکنه من ک چیزیم نشد
+اقای فراهانی
-......
+اقا مهرداد
اعصابم ب هم ریخت ک من افتادم و این پسر بخاطر من داره گریه میکنه
+اقا مهرداد من چیزیم نش.....
سرشو از رو میز برداشت داشت اشک میرخت ن واسه گریه از بس خندیده بود
وقتی چشمشو از خنده تونست باز کنه و قیافمو دید ی قهقهه بلندی زد ..
+چرا میخندی؟
ی خورده خودشو کنترل کرد و گفت
-صحنه خنده داری بود لحظه افتادنت.....
نتونست حرفشو کامل بزنه و دوباره شروع کرد ب قهقهه
پسره بی شعور از افتادن من میخندید منو باش ک فکر کردم من افتادم حس عذاب وجدانی چیزی داره
خیلی جدی گفتم
+دستشویی کدوم وره
با خنده و اشاره انگشتش سمت چپ رو نشون داد رفتم بیرون از اتاق سمت دستشویی صورتمو لبمو شستم مانتومم خاکی شده بود رو هم اب زدم اومدم تو اتاقش ی جوری قیافش جدی بود ک انگار هییییچ اتفاقی نیوفتاده و سرش تو لب تاپ بود بی شخصیت
قاتل
قاتل فحشه؟؟؟؟چرا گفتم قاتل
اصلا ی اعصاب درست و حسابی نمیزاره برامون اه
سمت میز و وسایلمو جمع کردم و گفتم
+اون وسایل سارا ک قراره من چک کنمم میبرم با خودم
-داری میری؟
اع اع اع پسره پرو حتی سرشم از تو اون بی صاحاب در نیورد
ن دارم میام
گفتم
بله
اخ اخ اخ کاش میتونستم حرف دلمو بهش بزنم
وسایلمو از رو میز گرفتم و گفتم
خدافظ
-خدافظ
ی وقت نگاه نکنی میمیری
از در ساختمون زدم بیرون خواستم ی اسنپ بگیرم تا زودتر برم خونه حسسسابی خوابم میومد اما گوشیم نبود اینور بگرد اونور بگرد نیییسسسست حتما تو دفتر جا گزاشتم راه رو برگشتم و رفتم تو در دفتر باز بود خواستم ب منشیش بگم اما اونم نبود یا خدا هنوز۵دقیقه هم نشده رفتم کجان
ادامه در کامنت #maryam
پارت8
پام ب بند کیف لب تاپ ک رو زمین بود گیر کردو شپلق خوردم زمین چنان صدایی داد ک مهرداد تو اون فکر عمیق بود از فکر بیرون اومد و از رو صندلیش بلند شد و پایین میزو نگاه کرد
چشمام پر اشک شده بود استرسم بیخود نبود ک همش میترسیدم سوتی بدم گوشه لبم خورده بود ب میز کوچولو کنار صندلی و ی خورده لبم زخم شده بود و میسوخت وقتی بلند شدم دیدم سر مهرداد رو میزه و شونه هاش داره تکون میخوره
وااااا این پسره دیوونه اس چرا داره گریه میکنه من ک چیزیم نشد
+اقای فراهانی
-......
+اقا مهرداد
اعصابم ب هم ریخت ک من افتادم و این پسر بخاطر من داره گریه میکنه
+اقا مهرداد من چیزیم نش.....
سرشو از رو میز برداشت داشت اشک میرخت ن واسه گریه از بس خندیده بود
وقتی چشمشو از خنده تونست باز کنه و قیافمو دید ی قهقهه بلندی زد ..
+چرا میخندی؟
ی خورده خودشو کنترل کرد و گفت
-صحنه خنده داری بود لحظه افتادنت.....
نتونست حرفشو کامل بزنه و دوباره شروع کرد ب قهقهه
پسره بی شعور از افتادن من میخندید منو باش ک فکر کردم من افتادم حس عذاب وجدانی چیزی داره
خیلی جدی گفتم
+دستشویی کدوم وره
با خنده و اشاره انگشتش سمت چپ رو نشون داد رفتم بیرون از اتاق سمت دستشویی صورتمو لبمو شستم مانتومم خاکی شده بود رو هم اب زدم اومدم تو اتاقش ی جوری قیافش جدی بود ک انگار هییییچ اتفاقی نیوفتاده و سرش تو لب تاپ بود بی شخصیت
قاتل
قاتل فحشه؟؟؟؟چرا گفتم قاتل
اصلا ی اعصاب درست و حسابی نمیزاره برامون اه
سمت میز و وسایلمو جمع کردم و گفتم
+اون وسایل سارا ک قراره من چک کنمم میبرم با خودم
-داری میری؟
اع اع اع پسره پرو حتی سرشم از تو اون بی صاحاب در نیورد
ن دارم میام
گفتم
بله
اخ اخ اخ کاش میتونستم حرف دلمو بهش بزنم
وسایلمو از رو میز گرفتم و گفتم
خدافظ
-خدافظ
ی وقت نگاه نکنی میمیری
از در ساختمون زدم بیرون خواستم ی اسنپ بگیرم تا زودتر برم خونه حسسسابی خوابم میومد اما گوشیم نبود اینور بگرد اونور بگرد نیییسسسست حتما تو دفتر جا گزاشتم راه رو برگشتم و رفتم تو در دفتر باز بود خواستم ب منشیش بگم اما اونم نبود یا خدا هنوز۵دقیقه هم نشده رفتم کجان
ادامه در کامنت #maryam
۸.۳k
۱۸ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.