*گل یخ*
*گل یخ*
*فرشته*
کارام که تموم شد رفتم تو آشپزخون تا چای درست کنم دیدم رو کانتر یه جعبه است بازش کردم دهنم آب افتاد یعنی محمد برگشته اروم رفتم اتاق خواب رو تخت خوابیده بود موهاش خیس بود زیر چشاش سیاه شده بود
- آخی شرک خوابه
وای اگهبشنوه
خندیدم ورفتم حمام بعدم رقتم تو حیاط زیر آفتاب نشستم یه جا پهن کردم لیلاخانم برام تنقلات آورد وخودش زن عمو اومدن نشستن حرف می زدن لیلا خانم بافتنی می بافت
- چیکار می کنی لیلا خانم
- بافتنی می بافم بلدی
- کم
قلاب ها رو داد بهم یکم بافتم با تشویق گفت : تو که بلدی دخترم
- بلد نیستم بهم وصلشون کنم
- یادت میدم
زن عمو با لبخند گفت : محمد خیلی دوست داره
- برام کاموا می خرین ببافم
- اره دخترم چه رنگی
- سبز رنگ چشاش
زن عمو خندید وگفت : باشه دخترم عصر می رم برات می گیرم
- مرسی زن عمو
تو آفتاب موهام خشک شد چای خوردیم میوه وآجیل لیلا خانم خیلی قشنگ حرف می زد وخاطره تعریف می کرد واقعا از حرفاش لذت بردم
ازشون جدا شدم رفتم بالا دیدم محمد بیداره ورو کاناپه دراز کشیده رفتم جلو
- امتحان چطور بود
نشست گفت : خوب بود
چیزی تنش نبود فقط یه شلوارک پاش بود
- چای می خوری
- اره
چقدر صداش گرفته بود
- یه مسکنم بیار
چای ریختم براش با بسته ای قرص گذاشتم جلوش
رفتم اتاق خواب یه تیشرت از کمدش در آوردم وبرگشتم پیشش
- اینو بپوش سرما می خوری هنوز موهات خیسه
نگام کرد چشاش پر خون بود مثله کسی که زیاد گریه کرده باشه
- خوبی محمد .
- خوبم ...سرم داره می ترکه
تیشرتو پوشید تلویزیون رو خاموش کردمعبوم بود خیلی سردرد داره
- محمد
ساکت بود خم شدم نگاش کردم چشاشو باز کرد
- می خوای پیشونیتو ماساژبدم
- اره
دستمو گرفت ونشوندم رو مبل
- اینجوری که نمیشه بزار روغن بیارم
مادر بزرگ یه جعبه پر روغن برام گذاشته بود می گفت روغن درمانی خیلی خوبه روغن گل بنفشه رو برداشتم وبرگشتم برم محمد اومد داخل هنوز تیشرتش تو دستش بود دراز کشید رو تخت وچشاشو بست آخی چقدر مظلوم شده بود آروم نشستم رو تخت یکم روغن زدم به سر انگشتام وآروم آروم پیشونیشو ماساژ می دادم چقدر صورتش داغ بود نمی دونم چقدر گذشت ارم گفتم : محمد ...محمد
جوابمو نداد نفس هاش منظم بود برگشت سرشو گذاشت رو پام تو خودش جم شده بودلحاف رو کشیدم روش اگه نیم ساعت با آرامش می خوابید سردردش خوب میشد موهای بلندشو ناز کردم چقدر نرم بودن جنس موهاش مثله مال من بودولی اون موهاش لخت بود مال من پر موج وپیچ تاب داشت آروم سرشو گذاشتم رو بالش وخودمم دراز کشیدم خوابم گرفته بود خواب زمستون یهو میومد مخصوصا اگه جای گرم باشی ولی گرماش داشت بیشتر می شد می خواستم چشامو باز کنم نمی تونستم با لبخند رو لب خوابیدم خواب اینجوری رو دوست داشتم یهویی بخوابی ...
*فرشته*
کارام که تموم شد رفتم تو آشپزخون تا چای درست کنم دیدم رو کانتر یه جعبه است بازش کردم دهنم آب افتاد یعنی محمد برگشته اروم رفتم اتاق خواب رو تخت خوابیده بود موهاش خیس بود زیر چشاش سیاه شده بود
- آخی شرک خوابه
وای اگهبشنوه
خندیدم ورفتم حمام بعدم رقتم تو حیاط زیر آفتاب نشستم یه جا پهن کردم لیلاخانم برام تنقلات آورد وخودش زن عمو اومدن نشستن حرف می زدن لیلا خانم بافتنی می بافت
- چیکار می کنی لیلا خانم
- بافتنی می بافم بلدی
- کم
قلاب ها رو داد بهم یکم بافتم با تشویق گفت : تو که بلدی دخترم
- بلد نیستم بهم وصلشون کنم
- یادت میدم
زن عمو با لبخند گفت : محمد خیلی دوست داره
- برام کاموا می خرین ببافم
- اره دخترم چه رنگی
- سبز رنگ چشاش
زن عمو خندید وگفت : باشه دخترم عصر می رم برات می گیرم
- مرسی زن عمو
تو آفتاب موهام خشک شد چای خوردیم میوه وآجیل لیلا خانم خیلی قشنگ حرف می زد وخاطره تعریف می کرد واقعا از حرفاش لذت بردم
ازشون جدا شدم رفتم بالا دیدم محمد بیداره ورو کاناپه دراز کشیده رفتم جلو
- امتحان چطور بود
نشست گفت : خوب بود
چیزی تنش نبود فقط یه شلوارک پاش بود
- چای می خوری
- اره
چقدر صداش گرفته بود
- یه مسکنم بیار
چای ریختم براش با بسته ای قرص گذاشتم جلوش
رفتم اتاق خواب یه تیشرت از کمدش در آوردم وبرگشتم پیشش
- اینو بپوش سرما می خوری هنوز موهات خیسه
نگام کرد چشاش پر خون بود مثله کسی که زیاد گریه کرده باشه
- خوبی محمد .
- خوبم ...سرم داره می ترکه
تیشرتو پوشید تلویزیون رو خاموش کردمعبوم بود خیلی سردرد داره
- محمد
ساکت بود خم شدم نگاش کردم چشاشو باز کرد
- می خوای پیشونیتو ماساژبدم
- اره
دستمو گرفت ونشوندم رو مبل
- اینجوری که نمیشه بزار روغن بیارم
مادر بزرگ یه جعبه پر روغن برام گذاشته بود می گفت روغن درمانی خیلی خوبه روغن گل بنفشه رو برداشتم وبرگشتم برم محمد اومد داخل هنوز تیشرتش تو دستش بود دراز کشید رو تخت وچشاشو بست آخی چقدر مظلوم شده بود آروم نشستم رو تخت یکم روغن زدم به سر انگشتام وآروم آروم پیشونیشو ماساژ می دادم چقدر صورتش داغ بود نمی دونم چقدر گذشت ارم گفتم : محمد ...محمد
جوابمو نداد نفس هاش منظم بود برگشت سرشو گذاشت رو پام تو خودش جم شده بودلحاف رو کشیدم روش اگه نیم ساعت با آرامش می خوابید سردردش خوب میشد موهای بلندشو ناز کردم چقدر نرم بودن جنس موهاش مثله مال من بودولی اون موهاش لخت بود مال من پر موج وپیچ تاب داشت آروم سرشو گذاشتم رو بالش وخودمم دراز کشیدم خوابم گرفته بود خواب زمستون یهو میومد مخصوصا اگه جای گرم باشی ولی گرماش داشت بیشتر می شد می خواستم چشامو باز کنم نمی تونستم با لبخند رو لب خوابیدم خواب اینجوری رو دوست داشتم یهویی بخوابی ...
۷.۷k
۲۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.