*گل یخ*
*گل یخ*
*فرشته*
چای رو گذاشتم رو میز وخواستم برم دستمو گرفت با ترس نگاش کردم تو چشام نگاه کرد وگفت : باهام قهری
دستمو کشیدم گریه ام گرفته بود
نشوندم رو پاش وگفت : یه بار بهت هشدار دادم خودت تکرار کردی وقتی نیستم می تونی زنگ بزنی
از رو میزش موبایلشو برداشت وگفت : شمارشو می نویسم می دم بهت ...می دونم تو خونه حوصله ات سر میره ولی ...نمی تونم اجازه بدم بری بیرون شرمنده
- بزار برم
- دارم حرف می زنم
- بزار میرم اونجا میشینم
- جات خوبه
سرمو پایین انداختم دستشو برداشت
از رو پاش بلند شدم رفتم رو مبل نشستم
- رفتار اون روزم دست خودم نبود عصبی بودم ...
گریم گرفت
- من که کاریت نکردم
خواستم بلندشم با صدای بلندی گفت : بشین فرشته دارم حرف می زنم
ساکت شدم می دونستم یه بی اعصاب روانیه که با کوچیکترین چیزی واکنش نشون میده
- تو خودتم می دونی چند سالته خودتم می دونی خیلی چیزا رو بلد نیستی چیزی از زندگی نمی دونی هنوز سنی نداری از همه شاکی هستی یک ماه نشده عروسی کردی خسته شدی
- خسته نشدم ...تو بدی
اینو گفتم بلند شد تنم یخ زد نکنه بیاد منو بزنه چه غلطی کردم اون حرفو زدم اومد مقابلم نشست وگفت : خیلی بدم ؟! می دونم خودمم خجالت می کشم از رفتاراون روزم ولی تو مقصر بودی .
اروم اروم اشک می ریختم
- فرشته ...
- بله
- نگام کن
سرمو بلند کردم نگاش کردم
- معذرت میخوام
متعجب نگاش کردم اروم گفت : ببخشی به زور می خواستم...
خودشم می دونست چقدررفتارش بد بود
- نمی دونستم انقدر ظریفی ...
دستاشو اورد جلو ودستامو گرفت کف دستامو بوسید وگفت : پیشی کوچلومی بخشی
چقدر دستام تو دستش کوچلو بود
کشوندم تو بغلش موهام بو کشید وگفت : نشنیدم بگی بخشیدیم
- چون نمی تونم
اخم کرد ولی رو لبش لبخند بود
- اگه من کاری می کردم چیکار می کردی اونوقت ازم طلاق می گرفتی
ازش جدا شدم وگفتم : اگه می مردمم برات مهم نبود انقدر التماس کردم تا دلت به رحم اومد
ناراحت نگام کرد وگفت : نبخش ...برو بیرون .
از اتاق اومدم بیرون یعنی انقدر سنگ دل بود
*فرشته*
چای رو گذاشتم رو میز وخواستم برم دستمو گرفت با ترس نگاش کردم تو چشام نگاه کرد وگفت : باهام قهری
دستمو کشیدم گریه ام گرفته بود
نشوندم رو پاش وگفت : یه بار بهت هشدار دادم خودت تکرار کردی وقتی نیستم می تونی زنگ بزنی
از رو میزش موبایلشو برداشت وگفت : شمارشو می نویسم می دم بهت ...می دونم تو خونه حوصله ات سر میره ولی ...نمی تونم اجازه بدم بری بیرون شرمنده
- بزار برم
- دارم حرف می زنم
- بزار میرم اونجا میشینم
- جات خوبه
سرمو پایین انداختم دستشو برداشت
از رو پاش بلند شدم رفتم رو مبل نشستم
- رفتار اون روزم دست خودم نبود عصبی بودم ...
گریم گرفت
- من که کاریت نکردم
خواستم بلندشم با صدای بلندی گفت : بشین فرشته دارم حرف می زنم
ساکت شدم می دونستم یه بی اعصاب روانیه که با کوچیکترین چیزی واکنش نشون میده
- تو خودتم می دونی چند سالته خودتم می دونی خیلی چیزا رو بلد نیستی چیزی از زندگی نمی دونی هنوز سنی نداری از همه شاکی هستی یک ماه نشده عروسی کردی خسته شدی
- خسته نشدم ...تو بدی
اینو گفتم بلند شد تنم یخ زد نکنه بیاد منو بزنه چه غلطی کردم اون حرفو زدم اومد مقابلم نشست وگفت : خیلی بدم ؟! می دونم خودمم خجالت می کشم از رفتاراون روزم ولی تو مقصر بودی .
اروم اروم اشک می ریختم
- فرشته ...
- بله
- نگام کن
سرمو بلند کردم نگاش کردم
- معذرت میخوام
متعجب نگاش کردم اروم گفت : ببخشی به زور می خواستم...
خودشم می دونست چقدررفتارش بد بود
- نمی دونستم انقدر ظریفی ...
دستاشو اورد جلو ودستامو گرفت کف دستامو بوسید وگفت : پیشی کوچلومی بخشی
چقدر دستام تو دستش کوچلو بود
کشوندم تو بغلش موهام بو کشید وگفت : نشنیدم بگی بخشیدیم
- چون نمی تونم
اخم کرد ولی رو لبش لبخند بود
- اگه من کاری می کردم چیکار می کردی اونوقت ازم طلاق می گرفتی
ازش جدا شدم وگفتم : اگه می مردمم برات مهم نبود انقدر التماس کردم تا دلت به رحم اومد
ناراحت نگام کرد وگفت : نبخش ...برو بیرون .
از اتاق اومدم بیرون یعنی انقدر سنگ دل بود
۲۵.۶k
۲۳ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.