*گل یخ*
*گل یخ*
*محمد*
نشسته بودم فرشته رو نگاه می کردم از دیدن اون دشت پراز گل ذوق زده بود یه بغل گل چیده بود
- هر چی گل چیدیشون دختر میرم به صاحبش میگم هان
- صاحبش کیه ؟
- اونجاست اونم دوست نداره گل ها رو بچینی
داشت آسمونو نکاه می کرد بعد متعجب گفت: خدا رو میگی ؟
بهش لبخند زدم
- بیا اینجا یه چیزی بخور خسته نشدی ؟!
- نع
بهش خندیدم اومد نشست
- یعنی می خواستی به حرف من گوش ندی
- اره...این چیه
تاج گلی که درست کردمو برداشت وگذاشت رو سرش روسریشو کشیدم لبخند زدم گفتم : حالا شدی مثله خود خود فرشته ها
با لبخند گفت : تو هم بلدی از این کارو بکنی
- اره خیلی هم بلدم
- تجربه ات زیاده
متحیر نگاش کردم دستشو گذاشت جلو دهنش
- دستتون درد نکنه .میگن به خانم ها چیزی نگید راس میگن هی می کوبوننش تو سر آدم
- منظوری نداشتم
- واقعا
- اره
با شیطنت نگاش کردم وگفتم : ولی واسه یه چیزی تجربم کمه
- چی
داشت آلوچه می خورد ولباش جم شده بود کشیدمش تو بغلم تا بخودش بیادوبخواد کاری بکنه محکم بوسیدمش
- من مزه ترش دوست ندارم
- خیلی پر رویی بدون اجازه می بوسی بعدم میگی دوست ندارم
- چرا دوست دارم مزه ترش دوست ندارم
- خودمو چی
خندیدم وگفتم : خیلی
- محمد اون پایین استخر های ماهی بریم نگاه کنیم
- حالا بعدا می ریم ...فرشته
- جونم .
- ادرس این کوچه معروفه رو بهم میدی
خندید وگفت : آره
اومد طرفم تعجب کردم با دودست حولم داد عقب دراز کشیدم نشست رو شکمم نور خورشید می زد تو چشام
- نامرد چشام ..
اومد جلو افتاب ایستاد پیشی کوچلوم چقدر شیطون شده بود
- از این به بعد باید مزه ترشم دوست داشته باشی
خندیدم خم شد طرفم موهاش ریخت دوطرف صورتم بوی گل می داد بوی آلوچه ترش ومزه لباش می خواستم ازش جدا شم موهام چنگ زد
یهو کنار رفت واز روم بلند شد ورفت
- فرشته ...کجا میری ...فرشته
یعنی قهر کرد خوب چیکار کنم از مزه ترش بدم میومد اینم شانس من وسایلو جم کردم باید تا خود ویلا پیاده می رفتیم اون جلو راه می رفت
- فرشته ....
نخیر جوابمو نمی داد
رسیدم ویلا اون نبود رفتم سرک کشیدم دیدم پشت ویلا نشسته نهار خودم درست کردم جوجه وکوبیده اینم از فواید دوستای زیادی که داشتم برگشتم دیدم داره میزو آماده می کنه بعدم نشست واخم کرده بود خندیدم وسیخ ها رو گذاشتم وگفتم: عزیزمن قهره
جوابمو نداد ولی خوب بااشتها شروع کرد غذا خوردن با لبخند نگاش می کردم یکی از سیخ ها رو گرفت طرفم وگفت: نگاه چی می کنی چشات در میارم
- مال خودتن بنداز جلو پات .
اینو گفتم سیخو گذاشت وساکت شد
- چی شد گلم .؟!
- هیچی
نهارمون رو که خوردیم یکم استراحت کردم فرشته داشت با گل ها خودشو سر گرم می کرد ولی می دونستم ناراحته
- پیشی کوچلو یه چای نمیدی به ما
- نچ کار دارم
بلند شدم خودم چای رو آماده کردم یه لحظه برگشتم نگاش کردم داشت بهم می خندید به روش نیاوردم همینکه حواسش پرت شدآروم از پشت سرش رفتم ویهو بغلش کردم جیغ زد وبه سینم چنگ زد
- آخخخخخ گربه ای وحشی
- بزارم پایین ....محمد...
براچی به من می خندیدی هان ..
- میگم فقط تو رو خدا بزارم پایین
- باشه گلم
گذاشتمش رو اوپن آشپزخونه تا خواست حرف بزنه با مهر لبام ساکت شد برام جالب بود چرا همراهیم می کرد اونکه از من می ترسید دستاش رفت طرف پیرهنم خودم درش آوردم چشاش چقدر خوشگل شده بود
*محمد*
نشسته بودم فرشته رو نگاه می کردم از دیدن اون دشت پراز گل ذوق زده بود یه بغل گل چیده بود
- هر چی گل چیدیشون دختر میرم به صاحبش میگم هان
- صاحبش کیه ؟
- اونجاست اونم دوست نداره گل ها رو بچینی
داشت آسمونو نکاه می کرد بعد متعجب گفت: خدا رو میگی ؟
بهش لبخند زدم
- بیا اینجا یه چیزی بخور خسته نشدی ؟!
- نع
بهش خندیدم اومد نشست
- یعنی می خواستی به حرف من گوش ندی
- اره...این چیه
تاج گلی که درست کردمو برداشت وگذاشت رو سرش روسریشو کشیدم لبخند زدم گفتم : حالا شدی مثله خود خود فرشته ها
با لبخند گفت : تو هم بلدی از این کارو بکنی
- اره خیلی هم بلدم
- تجربه ات زیاده
متحیر نگاش کردم دستشو گذاشت جلو دهنش
- دستتون درد نکنه .میگن به خانم ها چیزی نگید راس میگن هی می کوبوننش تو سر آدم
- منظوری نداشتم
- واقعا
- اره
با شیطنت نگاش کردم وگفتم : ولی واسه یه چیزی تجربم کمه
- چی
داشت آلوچه می خورد ولباش جم شده بود کشیدمش تو بغلم تا بخودش بیادوبخواد کاری بکنه محکم بوسیدمش
- من مزه ترش دوست ندارم
- خیلی پر رویی بدون اجازه می بوسی بعدم میگی دوست ندارم
- چرا دوست دارم مزه ترش دوست ندارم
- خودمو چی
خندیدم وگفتم : خیلی
- محمد اون پایین استخر های ماهی بریم نگاه کنیم
- حالا بعدا می ریم ...فرشته
- جونم .
- ادرس این کوچه معروفه رو بهم میدی
خندید وگفت : آره
اومد طرفم تعجب کردم با دودست حولم داد عقب دراز کشیدم نشست رو شکمم نور خورشید می زد تو چشام
- نامرد چشام ..
اومد جلو افتاب ایستاد پیشی کوچلوم چقدر شیطون شده بود
- از این به بعد باید مزه ترشم دوست داشته باشی
خندیدم خم شد طرفم موهاش ریخت دوطرف صورتم بوی گل می داد بوی آلوچه ترش ومزه لباش می خواستم ازش جدا شم موهام چنگ زد
یهو کنار رفت واز روم بلند شد ورفت
- فرشته ...کجا میری ...فرشته
یعنی قهر کرد خوب چیکار کنم از مزه ترش بدم میومد اینم شانس من وسایلو جم کردم باید تا خود ویلا پیاده می رفتیم اون جلو راه می رفت
- فرشته ....
نخیر جوابمو نمی داد
رسیدم ویلا اون نبود رفتم سرک کشیدم دیدم پشت ویلا نشسته نهار خودم درست کردم جوجه وکوبیده اینم از فواید دوستای زیادی که داشتم برگشتم دیدم داره میزو آماده می کنه بعدم نشست واخم کرده بود خندیدم وسیخ ها رو گذاشتم وگفتم: عزیزمن قهره
جوابمو نداد ولی خوب بااشتها شروع کرد غذا خوردن با لبخند نگاش می کردم یکی از سیخ ها رو گرفت طرفم وگفت: نگاه چی می کنی چشات در میارم
- مال خودتن بنداز جلو پات .
اینو گفتم سیخو گذاشت وساکت شد
- چی شد گلم .؟!
- هیچی
نهارمون رو که خوردیم یکم استراحت کردم فرشته داشت با گل ها خودشو سر گرم می کرد ولی می دونستم ناراحته
- پیشی کوچلو یه چای نمیدی به ما
- نچ کار دارم
بلند شدم خودم چای رو آماده کردم یه لحظه برگشتم نگاش کردم داشت بهم می خندید به روش نیاوردم همینکه حواسش پرت شدآروم از پشت سرش رفتم ویهو بغلش کردم جیغ زد وبه سینم چنگ زد
- آخخخخخ گربه ای وحشی
- بزارم پایین ....محمد...
براچی به من می خندیدی هان ..
- میگم فقط تو رو خدا بزارم پایین
- باشه گلم
گذاشتمش رو اوپن آشپزخونه تا خواست حرف بزنه با مهر لبام ساکت شد برام جالب بود چرا همراهیم می کرد اونکه از من می ترسید دستاش رفت طرف پیرهنم خودم درش آوردم چشاش چقدر خوشگل شده بود
۸.۰k
۲۶ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.