پارت صدو هفتاد و پنج....
#پارت صدو هفتاد و پنج....
#کارن...
درو باز کرد جانان و اومد کنار در ایستاد و به عمو و تیام که با هم رسیده بودن خوشامد گفت همگی اومدن داخل تکین و تگین هم بغل کارین و تیام بودن که جانان یکی شون رو بغل گرفت و شروع کرد بازی باهاشون منم تگین رو از تیام گرغتم شروع کردم بازی باهاشون همین جوری داشتیم واسه خودمون با هم صحبت میکردیم که جانان تکین رو داد به تیام و با کارین و ترانه بلند شدن برن میز شام رو بچینن ما مردا هم راجب کار صحبت میکردیم که یهو صدای جیغ جانان اومد بعد صدازدن اسم من بدو هممون رفتیم سمت اشپز خونه که جانان رو ظرف سالاد به دست دیدیم ....
جانان: کارن این چیه درست کردی....
من: خوب سالاده ...واسه چی جیغ میزنی حالا...
جانان: الان این سالاده ....
و بعد ظرف رو کج کرد طرف هممون که همشون زدن زیر خنده که ...
من: چشه خوبه که...
کامین : داداش الان این سالاده اخه این چه طرز خورد کردنه اخه...
من: خوب بار اولم بود همینم خودش خیلی خوبه ...
تیام: راست میگه از اونی که من درست کرده بود بهتر شده..
کارین: راست میگه خیلی بهتر شده از سالاد تیام ولی داداش واقعا خجالت اوره که یه جراح مغز و اعصاب که باید با ظرافت کار میکنه این شکلی خورد کردن ....
عمو : بیاین بریم سر میز حالا امتحان میکنیم اگه بد بود مجبوره خودش همه رو بخوره....
خلاصه همگی سر میز نشستیم و جانان ته چین درست کرده بود و لازانیا و ناگت واقعا خیلی خوب شده بودن همش ...
همگی از سالادی که درست کرده بودن خوردن که بد نبود اگه تیکه های نا موزون و درشت تیکه کردنش رو نادیده بگیریم خوب بود و شام با کلی تیکه خوردن من از همه بخاطر سالادم تموم شد ....
جانان بعد از شام شیرینی و میوه و چای واسه پزیرایی اورد که کلی هم واسه چیدن بی سلیقه و بی نظم اونا هم به من گیر دادو چشم غره رفت ...
اخر شب کامین و ترانه چون فردا عازم بودن زودتر رفتن و تیام و کارین هم اسرار کردیم بمونن که گفت واسه بچه ها وسایل زیاد نیورده و رفتن خونه و عمو موند شب پیش ما ...
عمو خسته شب بخیر گفت و رفت که بخوابه و جانان هم مشغول مرتب کردن خونه شد رفتم کمکش تا سریع تر تموم کنه خیلی خسته بود و اگه ولش میکردی همون جا روی پارکت ها میخوابید اخرش هم گفتم ول کنه و فردا میکنیم کارارو و دستش رو کشیدم بردمش سمت اتاق خواب لباسش رو با یه لباس راحتی عوض کردو منم تیشرتم رو در اوردم و روی تخت ولو شدم ...
جانان یه گوشه واسه خودش خواست بخوابه که کشیدم سمت خودم و تو بغلم قفلش کردم ....
جانان: ولم کن کارن خسته ام میخوام بخوابم...
من: خوب بخواب منم خستمه چی کار کردمت که...
ادامه یه چند دقیقه دیگه تو کامنت ها میزارم 😉
#کارن...
درو باز کرد جانان و اومد کنار در ایستاد و به عمو و تیام که با هم رسیده بودن خوشامد گفت همگی اومدن داخل تکین و تگین هم بغل کارین و تیام بودن که جانان یکی شون رو بغل گرفت و شروع کرد بازی باهاشون منم تگین رو از تیام گرغتم شروع کردم بازی باهاشون همین جوری داشتیم واسه خودمون با هم صحبت میکردیم که جانان تکین رو داد به تیام و با کارین و ترانه بلند شدن برن میز شام رو بچینن ما مردا هم راجب کار صحبت میکردیم که یهو صدای جیغ جانان اومد بعد صدازدن اسم من بدو هممون رفتیم سمت اشپز خونه که جانان رو ظرف سالاد به دست دیدیم ....
جانان: کارن این چیه درست کردی....
من: خوب سالاده ...واسه چی جیغ میزنی حالا...
جانان: الان این سالاده ....
و بعد ظرف رو کج کرد طرف هممون که همشون زدن زیر خنده که ...
من: چشه خوبه که...
کامین : داداش الان این سالاده اخه این چه طرز خورد کردنه اخه...
من: خوب بار اولم بود همینم خودش خیلی خوبه ...
تیام: راست میگه از اونی که من درست کرده بود بهتر شده..
کارین: راست میگه خیلی بهتر شده از سالاد تیام ولی داداش واقعا خجالت اوره که یه جراح مغز و اعصاب که باید با ظرافت کار میکنه این شکلی خورد کردن ....
عمو : بیاین بریم سر میز حالا امتحان میکنیم اگه بد بود مجبوره خودش همه رو بخوره....
خلاصه همگی سر میز نشستیم و جانان ته چین درست کرده بود و لازانیا و ناگت واقعا خیلی خوب شده بودن همش ...
همگی از سالادی که درست کرده بودن خوردن که بد نبود اگه تیکه های نا موزون و درشت تیکه کردنش رو نادیده بگیریم خوب بود و شام با کلی تیکه خوردن من از همه بخاطر سالادم تموم شد ....
جانان بعد از شام شیرینی و میوه و چای واسه پزیرایی اورد که کلی هم واسه چیدن بی سلیقه و بی نظم اونا هم به من گیر دادو چشم غره رفت ...
اخر شب کامین و ترانه چون فردا عازم بودن زودتر رفتن و تیام و کارین هم اسرار کردیم بمونن که گفت واسه بچه ها وسایل زیاد نیورده و رفتن خونه و عمو موند شب پیش ما ...
عمو خسته شب بخیر گفت و رفت که بخوابه و جانان هم مشغول مرتب کردن خونه شد رفتم کمکش تا سریع تر تموم کنه خیلی خسته بود و اگه ولش میکردی همون جا روی پارکت ها میخوابید اخرش هم گفتم ول کنه و فردا میکنیم کارارو و دستش رو کشیدم بردمش سمت اتاق خواب لباسش رو با یه لباس راحتی عوض کردو منم تیشرتم رو در اوردم و روی تخت ولو شدم ...
جانان یه گوشه واسه خودش خواست بخوابه که کشیدم سمت خودم و تو بغلم قفلش کردم ....
جانان: ولم کن کارن خسته ام میخوام بخوابم...
من: خوب بخواب منم خستمه چی کار کردمت که...
ادامه یه چند دقیقه دیگه تو کامنت ها میزارم 😉
۱۱.۸k
۳۰ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.