پارت صدو هفتادو نه...
#پارت صدو هفتادو نه...
#جانان..
اومدیم بیرون به کارین فتم میخوام واسه کارن کت بخرم که اونم موافقت کرد که بگریم واسه کارن خلاصه بعد از کلی گشتن تونسم یه کت تک واسش بگیرم به فروشنده گفتم واسم سایز کارن رو که میدونستم و بیاره و بعد از اوردنش و خریدن یه تیشرت سفید واسه زیرش حساب کردم و اومدیم بیرون دیگه دستمون جا نداشت و خودمون هم نایی واسه راه رفتن نداشتیم خودم و کارین رفتیم سمت ماشین و بعد از گذاشتن وسایل توی ماشین رفتیم سمت رستورانی که کارین میگفت جای خیلی خوبیه توی راه واسه کارن و تیام هم زنگ زد که بیان اونجا ..
ناهار رو کنار اقایون خوردیم و بعد از اون من وسایل رو برداشتم از ماشین کارین و گذاشتم توی ماشین کارن و بعد از خداحافظی سوار ماشین شدیم...
شروع کردم ماساژ دادن پاهام...
کارن: اخه مجبوری این قدر بگردی که این طوری پات درد بگیره..
من: اره جات خالی خیلی خوش گذشت کلی کارتت رو خالی کردم ..
کارن: فدا سرت گلی ..حالا چی خریدی..
من: کلی خرید کردم واسه تو هم خریدم ...رفتیم خونه خودت ببین من که خستگی میخوام حلاک بشم رسیدیم میخوام تخت تا شب بخوابم...
کارن: اره دیگه وقتی ادم شب نخوابه وصبحم زود پاشه
و بره خرید همین که تا حالا بیهوش نشدی خیلیه.....
مشتی به بازوش زدمو و گفتم:
اره دیگه همش تقصیر توعه دیگه اگه گذاشته بودی دیشب میخوابیدم الان این قدر خس....
و خمیازه ای کشیدم ...
کارن خندید و چیزی نگفت منم چشمام رو بستم و خوابیدم تا برسیم.
#کارن.
وقتی رسیدیم خونه خانم خانما واسه خودش خواب بود و هر چی صداش کردم فایده نداشت بغل گرفتمش و بردمش داخل اتاق خوابوندمش و بعد دوباره برگشتم پایین و خریدهاشو از توی ماشین برداشتم و بردم اتاق ...
خوابم نمیاومد کمی با گوشی که کارام رو اونجام دادو یه دوری هم زدم واسه خودم حوصله ام سر رفت ...
چشمم خورد به خریدای جانان رفتم ببینم چی خریده واسم ...
پاک های خریدش رو شروع کردم نگاه کردن چند تایی لباس راحتی بود و وسایل ارایش و ...یهو یکی رو که برداشتم توش یه لباس مجلسی مشکی دیدم واقعا خوشگل بود بازم مشغول شدم توی یکیش کفش ساق بلند مشکی بود که حتما واسه این که با لباس بپوشه خریده بود ...یکی دیگه رو که باز کردم کت و تیشرتی رو دیدم واقعا سلیقش خوب بود به ادامه ی خریداش نگاه میکردم که یکی از پاکتا رو که باز کرد...
تعجب کرده بودم و هم خندم گرفته بود ....صد در صد اینا کار کارین بود واگرنه جانان همچین کاری واقعا تجسم صورت حرصیش موقع خریدن اینا جالب بود ....
نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و بلند زدم زیر خنده که جانان خابالوگفت: کوفت چته کارن ...واسه چی میخندی...
من: هیچی داشتم تو رو توی این لباس تصور میکردم...
جانان: کدوم لباس..اها اونو میگی اره خودم هم خیلی دوست داشتم تو مهمونی بپوشمش
#جانان..
اومدیم بیرون به کارین فتم میخوام واسه کارن کت بخرم که اونم موافقت کرد که بگریم واسه کارن خلاصه بعد از کلی گشتن تونسم یه کت تک واسش بگیرم به فروشنده گفتم واسم سایز کارن رو که میدونستم و بیاره و بعد از اوردنش و خریدن یه تیشرت سفید واسه زیرش حساب کردم و اومدیم بیرون دیگه دستمون جا نداشت و خودمون هم نایی واسه راه رفتن نداشتیم خودم و کارین رفتیم سمت ماشین و بعد از گذاشتن وسایل توی ماشین رفتیم سمت رستورانی که کارین میگفت جای خیلی خوبیه توی راه واسه کارن و تیام هم زنگ زد که بیان اونجا ..
ناهار رو کنار اقایون خوردیم و بعد از اون من وسایل رو برداشتم از ماشین کارین و گذاشتم توی ماشین کارن و بعد از خداحافظی سوار ماشین شدیم...
شروع کردم ماساژ دادن پاهام...
کارن: اخه مجبوری این قدر بگردی که این طوری پات درد بگیره..
من: اره جات خالی خیلی خوش گذشت کلی کارتت رو خالی کردم ..
کارن: فدا سرت گلی ..حالا چی خریدی..
من: کلی خرید کردم واسه تو هم خریدم ...رفتیم خونه خودت ببین من که خستگی میخوام حلاک بشم رسیدیم میخوام تخت تا شب بخوابم...
کارن: اره دیگه وقتی ادم شب نخوابه وصبحم زود پاشه
و بره خرید همین که تا حالا بیهوش نشدی خیلیه.....
مشتی به بازوش زدمو و گفتم:
اره دیگه همش تقصیر توعه دیگه اگه گذاشته بودی دیشب میخوابیدم الان این قدر خس....
و خمیازه ای کشیدم ...
کارن خندید و چیزی نگفت منم چشمام رو بستم و خوابیدم تا برسیم.
#کارن.
وقتی رسیدیم خونه خانم خانما واسه خودش خواب بود و هر چی صداش کردم فایده نداشت بغل گرفتمش و بردمش داخل اتاق خوابوندمش و بعد دوباره برگشتم پایین و خریدهاشو از توی ماشین برداشتم و بردم اتاق ...
خوابم نمیاومد کمی با گوشی که کارام رو اونجام دادو یه دوری هم زدم واسه خودم حوصله ام سر رفت ...
چشمم خورد به خریدای جانان رفتم ببینم چی خریده واسم ...
پاک های خریدش رو شروع کردم نگاه کردن چند تایی لباس راحتی بود و وسایل ارایش و ...یهو یکی رو که برداشتم توش یه لباس مجلسی مشکی دیدم واقعا خوشگل بود بازم مشغول شدم توی یکیش کفش ساق بلند مشکی بود که حتما واسه این که با لباس بپوشه خریده بود ...یکی دیگه رو که باز کردم کت و تیشرتی رو دیدم واقعا سلیقش خوب بود به ادامه ی خریداش نگاه میکردم که یکی از پاکتا رو که باز کرد...
تعجب کرده بودم و هم خندم گرفته بود ....صد در صد اینا کار کارین بود واگرنه جانان همچین کاری واقعا تجسم صورت حرصیش موقع خریدن اینا جالب بود ....
نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و بلند زدم زیر خنده که جانان خابالوگفت: کوفت چته کارن ...واسه چی میخندی...
من: هیچی داشتم تو رو توی این لباس تصور میکردم...
جانان: کدوم لباس..اها اونو میگی اره خودم هم خیلی دوست داشتم تو مهمونی بپوشمش
۱۸.۵k
۳۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.