آدم ها...
آدمها...
جهنم دستساز خویشاند...
بیا در آتش هم بگریزیم...
کاش دست ات را میگرفتم...
از پله تاریخ پایین میدویدیم...
به ابتدای زمین میرسیدیم...
آنجا که در گِل آدمی...
گل رازقی میرویید...
کاش نبضات را میگرفتم و منتشر میکردم
تا دنیا به حال طبیعیاش برگردد...
آدمها جهنم دستساز خویشاند....
باید بروم نامم را...
در ردیف عقابها...
ببرها...
و شبپرهها بنویسم...
در آلبوم قدیمی سارها مَسکَن کنم...
آدمها...
جز در کنار تو، هیچ تصویری ندارند...
جهنم دستساز خویشاند...
بیا در آتش هم بگریزیم...
کاش دست ات را میگرفتم...
از پله تاریخ پایین میدویدیم...
به ابتدای زمین میرسیدیم...
آنجا که در گِل آدمی...
گل رازقی میرویید...
کاش نبضات را میگرفتم و منتشر میکردم
تا دنیا به حال طبیعیاش برگردد...
آدمها جهنم دستساز خویشاند....
باید بروم نامم را...
در ردیف عقابها...
ببرها...
و شبپرهها بنویسم...
در آلبوم قدیمی سارها مَسکَن کنم...
آدمها...
جز در کنار تو، هیچ تصویری ندارند...
۵۸۱
۳۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.