موهاش رو باز کرد، سرش رو برد پایین و با شدت آورد بالا ، ب
موهاش رو باز کرد، سرش رو برد پایین و با شدت آورد بالا ، بعد با کشی که تو دستش بود موهاش رو جمع کرد و بست و اومد نشست کنارم و گفت: دنیای بدون دختر به نظرت چجوریه؟
همونطور که خیره شده بودم به لاک روی ناخن هاش،گفتم: خب هرچیزی با علتِ وجودش معنی میده... مثلا یک اقیانوسِ بدونِ آب ، یک درختِ بی ریشه و یک جنگلِ بدونِ درخت... اینا همه وقتی معنی میده که همه اون چیز هایی رو که باید، داشته باشند.
دنیای بدون دختر هم هیچ معنی و زیبایی نداره.
دختر ها علتِ وجود این دنیا و بشریت هستند.
اخم کرد و یه ابروش رو برد بالا و گفت: اینارو کِی یاد گرفتی تو ؟
دستای ظریفش رو گرفتم و گفتم: از اون وقتی که تورو بدونِ خودم تصور کردم...
امیرحسین_سرمنگانی
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
همونطور که خیره شده بودم به لاک روی ناخن هاش،گفتم: خب هرچیزی با علتِ وجودش معنی میده... مثلا یک اقیانوسِ بدونِ آب ، یک درختِ بی ریشه و یک جنگلِ بدونِ درخت... اینا همه وقتی معنی میده که همه اون چیز هایی رو که باید، داشته باشند.
دنیای بدون دختر هم هیچ معنی و زیبایی نداره.
دختر ها علتِ وجود این دنیا و بشریت هستند.
اخم کرد و یه ابروش رو برد بالا و گفت: اینارو کِی یاد گرفتی تو ؟
دستای ظریفش رو گرفتم و گفتم: از اون وقتی که تورو بدونِ خودم تصور کردم...
امیرحسین_سرمنگانی
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
۷۲۹
۳۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.