*گل یخ*
*گل یخ*
*محمد*
فرشته داشت از درد تو خودش می پیچید زیر پاش پر خون بود مامانم عکس ها رو گرفت وپرت کرد وگفت : داره می میره محمد
- اون حامله بود ...مگه نگفتین من پدر نمیشم ...مگه نگفتی بابا
بابا کنارم زد یه پتو آورد فرشته رو بغل کرد وگفت : یه اشتباهی شده محمد غیر ممکنه فرشته پاکه اون یه فرشته است ...
فرشته رو بردیم بیمارستان هم زمان زن عمو هم رسید دکتر رفت داخل اتاق عمل زن عمو با نفرت نگام می کرد کی به اون گفته بود مامانم انقدر گریه کرده بود از حال رفت بابا همراه پرستارها اونو با برانکارد بردن
- چیکار کردی با دخترم ...
جوابشو ندادم یقه لباسمو گرفت وگفت : بلایی سرش بیاری با دستای خودم می کشمت بعد این همه سال دعا کردم به درگاه خدا این دخترو بهم داد بعد تو دستی دستی اونو به کشتن دادی
دوتا مامور اومدن منو گرفتن انگار از قسمت پذیرش گزارشمو داده بودن گفتم باید صبر کنن محلم نزاشتن وبردنم کلانتری نیم ساعت بعد بابا اومد وسیقه گذاشت یه روز آزادم کنن تا من برگردم بیمارستان ولی چه برگشتنی صدای جیغ های فرشته که بیمارستانو گذاشته بود رو سرش و می گفت : محمد نمی بخشمت ...محمد بچه ای خودتو کشتی ...محمد...نامرد
برگشتم کلانتری قرار بود کارای پزشک قانونی انجام بدن با دوتا مامور بردنم یه کلینیک وبعد کارای پزشک قانونی منو بردن بازداشتگاه تا وقتی که جواب پزشکی قانونی بیاد حسم می گفت محمد اشتباه کردی ولی مگه دکتر به بابا نگفته بود من نمی تونم بچه داربشم
فرشته ازمن جدا شد به همین راحتی بخاطر یه اشتباه که خود دکترم شوکه بود همه ای زندگیم نابود شد دادگاه جریمم کرده بود دوهفته بازداشت بودم تا بابا آزادم کرد از باباجداشدم رفتم کنار پل تو اون سکوت وتنهایی انقدر اشک ریختم وپشیمون بودم می خواستم خودمو بندازم تو آب
- آقا
برگشتم یه مرده بود یه کاغذ داد دستم وگفت : یه خانم داده گفت بگو شراره ام کاغذو باز کردم
*سلام محمدم امیدوارم
برات درس شده باشه
که در افتادن با من
تقاصش نابودی زندگی
خودته .آزمایشات رو من
دست کاری کردم حیف بچه
کوچلوت زود مرد
شراره
*محمد*
فرشته داشت از درد تو خودش می پیچید زیر پاش پر خون بود مامانم عکس ها رو گرفت وپرت کرد وگفت : داره می میره محمد
- اون حامله بود ...مگه نگفتین من پدر نمیشم ...مگه نگفتی بابا
بابا کنارم زد یه پتو آورد فرشته رو بغل کرد وگفت : یه اشتباهی شده محمد غیر ممکنه فرشته پاکه اون یه فرشته است ...
فرشته رو بردیم بیمارستان هم زمان زن عمو هم رسید دکتر رفت داخل اتاق عمل زن عمو با نفرت نگام می کرد کی به اون گفته بود مامانم انقدر گریه کرده بود از حال رفت بابا همراه پرستارها اونو با برانکارد بردن
- چیکار کردی با دخترم ...
جوابشو ندادم یقه لباسمو گرفت وگفت : بلایی سرش بیاری با دستای خودم می کشمت بعد این همه سال دعا کردم به درگاه خدا این دخترو بهم داد بعد تو دستی دستی اونو به کشتن دادی
دوتا مامور اومدن منو گرفتن انگار از قسمت پذیرش گزارشمو داده بودن گفتم باید صبر کنن محلم نزاشتن وبردنم کلانتری نیم ساعت بعد بابا اومد وسیقه گذاشت یه روز آزادم کنن تا من برگردم بیمارستان ولی چه برگشتنی صدای جیغ های فرشته که بیمارستانو گذاشته بود رو سرش و می گفت : محمد نمی بخشمت ...محمد بچه ای خودتو کشتی ...محمد...نامرد
برگشتم کلانتری قرار بود کارای پزشک قانونی انجام بدن با دوتا مامور بردنم یه کلینیک وبعد کارای پزشک قانونی منو بردن بازداشتگاه تا وقتی که جواب پزشکی قانونی بیاد حسم می گفت محمد اشتباه کردی ولی مگه دکتر به بابا نگفته بود من نمی تونم بچه داربشم
فرشته ازمن جدا شد به همین راحتی بخاطر یه اشتباه که خود دکترم شوکه بود همه ای زندگیم نابود شد دادگاه جریمم کرده بود دوهفته بازداشت بودم تا بابا آزادم کرد از باباجداشدم رفتم کنار پل تو اون سکوت وتنهایی انقدر اشک ریختم وپشیمون بودم می خواستم خودمو بندازم تو آب
- آقا
برگشتم یه مرده بود یه کاغذ داد دستم وگفت : یه خانم داده گفت بگو شراره ام کاغذو باز کردم
*سلام محمدم امیدوارم
برات درس شده باشه
که در افتادن با من
تقاصش نابودی زندگی
خودته .آزمایشات رو من
دست کاری کردم حیف بچه
کوچلوت زود مرد
شراره
۶.۳k
۰۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.