پارت بیست هشت غریبه آشنا
#پارت_بیست_هشت #غریبه_آشنا
بکهیون:
خیلی زود خودمو رسوندم بیمارستان نفهمیدم چجوری رسیدم اصن برام مهم نبود شناخته شدم یا نشدنم،بدون ماسک و کلاه و هیچی دوییدم سمت ارژانس دکتر کیم رو دیدیم
+دکتر ئونسو کجاست؟چش شده
-اروم باش آروم باش چیزی نیستت،تو چرا اینطوری اومدی مگه میخوای تو دردسر بیافتی
+ولم کن دکتر بگو کجاست میخوام ببرم پیشش
-صبرکن اینجوری بری که همه بیمارستان میشناسنت میریزن اینجا
+برام مهم نیست
-ولی واسه حال ئونسو مهمه
+نمیخوامم بزار برم
-تا ماسک نزنی نمیزارم بری
از تو جیبش یه ماسک درآورد بازش کرد و گداشتش رو صورتم اولش مقاومت کردم ولی بعدش تسلیمش شدم امروز حوصله دردسر تازه ای رو نداشتم
-حالا برو اونجا تخت شماره 14
پا تند کردم سمت تخت،پرده رو زدم کنار،خشکم زد یهو،ئونسو با صورتی کبود و لبای رنگ پریده خوابیده بود رو تخت یه ماسک تنفسی هم رو صورتش بود و سرم به دستش...چرا اینطوری شده...چرا...چی شده آخه...دست دکتر نشست روشونم
-نگران نباش الان خیلی بهتر از وقتیه که آوردنش حمله عصبی بهش دست داده
+حمله عصبی چرا؟اصن کی آوردش اینجا؟
-منم هنوز چراشو نمیدونم ولی یه راننده تاکسی آوردش اینطور که راننده میگفت از وقتی سوار شده داشته گریه میکرده که از شدت گریه داخل تاکسی حالش بد شده دکتر گفت باز حمله عصبی بوده ،صبر کن تا به هوش بیاد خودش میگه
+اینجا که میتونم بمونم
-آره حتما،فقط دوباره میگم مواظب باش شناخته نشی
+حواسم هست
نشستم رو صندلی کنار تختش دستشو گرفتم تو دستام...آخه چرا تنها رفتی بیرون دختر...
حدود یه ساعت گذشته بود...دستش هنوز تو دستم بود که حس کردم داره تکون میخوره و صدام میکنه
+ئونسو عزیزم،بیدار شدی ؟خوبی حالت خوبه؟
سرشو تکون داد که بگه حالم خوبه اشک از گوشه چشماش میومد پایین،خواست ماسک رو برداره نزاشتم برش داره
+برش ندار عزیزم تازه بهتر شدی میترسم دوباره اذیت بشی
دوباره سرشو تکون داد و ماسک رو گذاشت روصورتش بمونه،هنوزم داشت گریه میکرد...نشستم لبه تخت و سرشو از رو تخت بلند کردمو بغلش کردم موهاش ناز کردم
+عزیز دلم آروم باش هیچی نیست،اومدم پیشت هیچی نیست دیگه تموم شد تموم شد نفسم
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo #exo_my_planet #Gharibeh_ashena
بکهیون:
خیلی زود خودمو رسوندم بیمارستان نفهمیدم چجوری رسیدم اصن برام مهم نبود شناخته شدم یا نشدنم،بدون ماسک و کلاه و هیچی دوییدم سمت ارژانس دکتر کیم رو دیدیم
+دکتر ئونسو کجاست؟چش شده
-اروم باش آروم باش چیزی نیستت،تو چرا اینطوری اومدی مگه میخوای تو دردسر بیافتی
+ولم کن دکتر بگو کجاست میخوام ببرم پیشش
-صبرکن اینجوری بری که همه بیمارستان میشناسنت میریزن اینجا
+برام مهم نیست
-ولی واسه حال ئونسو مهمه
+نمیخوامم بزار برم
-تا ماسک نزنی نمیزارم بری
از تو جیبش یه ماسک درآورد بازش کرد و گداشتش رو صورتم اولش مقاومت کردم ولی بعدش تسلیمش شدم امروز حوصله دردسر تازه ای رو نداشتم
-حالا برو اونجا تخت شماره 14
پا تند کردم سمت تخت،پرده رو زدم کنار،خشکم زد یهو،ئونسو با صورتی کبود و لبای رنگ پریده خوابیده بود رو تخت یه ماسک تنفسی هم رو صورتش بود و سرم به دستش...چرا اینطوری شده...چرا...چی شده آخه...دست دکتر نشست روشونم
-نگران نباش الان خیلی بهتر از وقتیه که آوردنش حمله عصبی بهش دست داده
+حمله عصبی چرا؟اصن کی آوردش اینجا؟
-منم هنوز چراشو نمیدونم ولی یه راننده تاکسی آوردش اینطور که راننده میگفت از وقتی سوار شده داشته گریه میکرده که از شدت گریه داخل تاکسی حالش بد شده دکتر گفت باز حمله عصبی بوده ،صبر کن تا به هوش بیاد خودش میگه
+اینجا که میتونم بمونم
-آره حتما،فقط دوباره میگم مواظب باش شناخته نشی
+حواسم هست
نشستم رو صندلی کنار تختش دستشو گرفتم تو دستام...آخه چرا تنها رفتی بیرون دختر...
حدود یه ساعت گذشته بود...دستش هنوز تو دستم بود که حس کردم داره تکون میخوره و صدام میکنه
+ئونسو عزیزم،بیدار شدی ؟خوبی حالت خوبه؟
سرشو تکون داد که بگه حالم خوبه اشک از گوشه چشماش میومد پایین،خواست ماسک رو برداره نزاشتم برش داره
+برش ندار عزیزم تازه بهتر شدی میترسم دوباره اذیت بشی
دوباره سرشو تکون داد و ماسک رو گذاشت روصورتش بمونه،هنوزم داشت گریه میکرد...نشستم لبه تخت و سرشو از رو تخت بلند کردمو بغلش کردم موهاش ناز کردم
+عزیز دلم آروم باش هیچی نیست،اومدم پیشت هیچی نیست دیگه تموم شد تموم شد نفسم
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo #exo_my_planet #Gharibeh_ashena
۹.۹k
۰۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.