*گل یخ*
*گل یخ*
*محمد*
*زمان گذشته*
نمی تونستم باور کنم مامانم چی میگه
- یه بار دیگه بگید
- فرشته عروسی کرده با مهرداداز فامیلای زیبا خانم
- عروسی کرده...فرشته...دارید شوخی می کنید که من اونو فراموش کنم .نه مادر من این کارو نمی کنم می خوام جبران کنم شما می رید جلو دوباره از اول شروع می کنیم من دوسش دارم
- محمد خودت می دونی چیکار کردی انتظار نداری که اون تو رو ببخشه بعدشم اون چند روزه عروسی کرده رفته تهران
انگار یکی آب یخ ریخت رو تنم به سختی نفس می کشیدم
- محمد مامان ...اون که نمی تونست تا ابد مجرد بمونه ...محمد با توه ام ...محمد
بلند شدم جلوم رو گرفت
- باورنمی کنم باید برم دم خونشون
- دیونه شدی پسرم میگم عروسی کرد....
- نه....
محمد
- نه
مامانم جیغ می زد ولی من آروم نمی شدم
نشسته بودم وتکیه داده بودم به دیوار پیشونیم بخیه خورده بود ودستام باند پیچی شده بود یه حس بدی که تا حالا تجربه نکرده بودم الان فرشته مال یکی دیگه بودتصورش دیونه ام می کرد حتا نمی تونستم گریه کنم خدایا خودم با دستای خودم زندگیمو نابود کردم
*زمان حال*
خیل سخته دلت پر حرف باشه نتونی حرف بزنی وسکوت کنی سکوتی که به ضرر خودم بود یه حسی داشتم انگار می خواستن جونمو بگیرن
- محمد
برگشتم بابا بود کی اومده بود داخل من ندیدم
- چی شده بابا چرا تو تاریکی نشستی
سیگارمواز دستم کشید وتو جا سیگاری خاموش کرد
- بخاطر حرف احمد ناراحتی ۱
نگاش کردم اخم کرد وگفت : چی شده محمد چرا چشات انقدر سرده
- چیزیم نیست
- تو بچه ای منی فکر می کنی نمی فهمم ...به احمد گفتم همچین اجازه ای نمیدم من می دونم دوسش داری یه اشتباه رو دوبار تکرار نمی کنن یادم نمیره اون شب با خودت چیکار کردی
- بابا من نمی تونم تحمل کنم تو خونه ای باشم که اون باشه تحمل این نگاه ها رو ندارم
- چی بگم پسرم چیکار می تونم بکنم
- من از اینجا برم
- چرا سعی نمی کنی بهش نزدیک بشی نه اینکه تنهاش بزاری وبری فرشته یه زن زیباست که خیلی ها آرزوشو دارن تو بری شاید اون شب لعنتی تکرار بشه اگه تصمیم بگیره بخاطر دخترش دوباره ازدواج کنه چی ؟
- اونکه بچه اش پدر داره چرا دوباره ازدواج کنه
سرمو پایین انداختم
- محمد
- نمی دونم چیکار کنم بابا فقط می خوام یکم تنها باشم فکر کنم
بابا بلند شد رفت انقدر رسوا بودم همه می دونستن دوسش دارم وهیچ کاری نمی تونستم بکنم
*محمد*
*زمان گذشته*
نمی تونستم باور کنم مامانم چی میگه
- یه بار دیگه بگید
- فرشته عروسی کرده با مهرداداز فامیلای زیبا خانم
- عروسی کرده...فرشته...دارید شوخی می کنید که من اونو فراموش کنم .نه مادر من این کارو نمی کنم می خوام جبران کنم شما می رید جلو دوباره از اول شروع می کنیم من دوسش دارم
- محمد خودت می دونی چیکار کردی انتظار نداری که اون تو رو ببخشه بعدشم اون چند روزه عروسی کرده رفته تهران
انگار یکی آب یخ ریخت رو تنم به سختی نفس می کشیدم
- محمد مامان ...اون که نمی تونست تا ابد مجرد بمونه ...محمد با توه ام ...محمد
بلند شدم جلوم رو گرفت
- باورنمی کنم باید برم دم خونشون
- دیونه شدی پسرم میگم عروسی کرد....
- نه....
محمد
- نه
مامانم جیغ می زد ولی من آروم نمی شدم
نشسته بودم وتکیه داده بودم به دیوار پیشونیم بخیه خورده بود ودستام باند پیچی شده بود یه حس بدی که تا حالا تجربه نکرده بودم الان فرشته مال یکی دیگه بودتصورش دیونه ام می کرد حتا نمی تونستم گریه کنم خدایا خودم با دستای خودم زندگیمو نابود کردم
*زمان حال*
خیل سخته دلت پر حرف باشه نتونی حرف بزنی وسکوت کنی سکوتی که به ضرر خودم بود یه حسی داشتم انگار می خواستن جونمو بگیرن
- محمد
برگشتم بابا بود کی اومده بود داخل من ندیدم
- چی شده بابا چرا تو تاریکی نشستی
سیگارمواز دستم کشید وتو جا سیگاری خاموش کرد
- بخاطر حرف احمد ناراحتی ۱
نگاش کردم اخم کرد وگفت : چی شده محمد چرا چشات انقدر سرده
- چیزیم نیست
- تو بچه ای منی فکر می کنی نمی فهمم ...به احمد گفتم همچین اجازه ای نمیدم من می دونم دوسش داری یه اشتباه رو دوبار تکرار نمی کنن یادم نمیره اون شب با خودت چیکار کردی
- بابا من نمی تونم تحمل کنم تو خونه ای باشم که اون باشه تحمل این نگاه ها رو ندارم
- چی بگم پسرم چیکار می تونم بکنم
- من از اینجا برم
- چرا سعی نمی کنی بهش نزدیک بشی نه اینکه تنهاش بزاری وبری فرشته یه زن زیباست که خیلی ها آرزوشو دارن تو بری شاید اون شب لعنتی تکرار بشه اگه تصمیم بگیره بخاطر دخترش دوباره ازدواج کنه چی ؟
- اونکه بچه اش پدر داره چرا دوباره ازدواج کنه
سرمو پایین انداختم
- محمد
- نمی دونم چیکار کنم بابا فقط می خوام یکم تنها باشم فکر کنم
بابا بلند شد رفت انقدر رسوا بودم همه می دونستن دوسش دارم وهیچ کاری نمی تونستم بکنم
۱۳.۹k
۰۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.