می نشینی پیش من ،انگار جادو میکنی
می نشینی پیش من ،انگار جادو میکنی
دستِ خالیِ دلم را پیش خود رو میکنی
سر به روی شانه ی من میگذاری باز هم
شعر هایت را برای من باز گو میکنی
غرق در امواج گیسوی سیاهت میشوم
پیشِ تو هر لحظه انگار از نو عاشق میشوم
نامِ من را در میان شعرهات خوانده ای
با صدایت نازنین، عاشق نامم میشوم
تابِ مویت ، نازِ رویت ، باز مستم کرده ای
به خدا من را میان خاطرت گم کرده ای
من به عشق کعبه ی چشمان تو مُحرِم شدم
تو مرا پیش از خودم انگار پیدا کرده ای
#حبیب❤
دستِ خالیِ دلم را پیش خود رو میکنی
سر به روی شانه ی من میگذاری باز هم
شعر هایت را برای من باز گو میکنی
غرق در امواج گیسوی سیاهت میشوم
پیشِ تو هر لحظه انگار از نو عاشق میشوم
نامِ من را در میان شعرهات خوانده ای
با صدایت نازنین، عاشق نامم میشوم
تابِ مویت ، نازِ رویت ، باز مستم کرده ای
به خدا من را میان خاطرت گم کرده ای
من به عشق کعبه ی چشمان تو مُحرِم شدم
تو مرا پیش از خودم انگار پیدا کرده ای
#حبیب❤
۳.۲k
۰۲ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.