قسمت چهارم پارت دوم
قسمت چهارم پارت دوم
برگشتم سمتش ونگران گفتم:نمیدونم چرا امانگران کریسم،جواب نمیده،نکنه بازحالش بدشده؟!
رزی ابروهاشوبالاانداخت هنوزیک دیقه هم نگذشته بودکه توجام پریدم وسریع گفتم:فهمیدم
باعجله به سمت اتاقم رفتم تا حاضرشم که رزی توچهارچوب درظاهرشدوپرسشی نگاهم کردوگفت:چیوفهمیدی؟
سریع گفتم:الان میرم خونش شاید اونجا ببینمش
رزی چشماشوگردکردوگفت:مگه توادرس خونشوبلدی؟!!
تندسرموتکون دادم وهمونطورکه بوتمومیپوشیدم گفتم:اره دیگه مگه دیروزنیومددنبالم
بعداززدن این حرف سرموبلندکردم تاباهاش خداحافظی کنم که بالبخندملیحش مواجه شدم پوفی کردم که بانیش باز گفت:سلام منوبهش برسون
پشت چشمی براش نازک کردم وباعجله بیرون زدم...
به داخل کوچه سرک کشیدم فکرکنم همین بود دومین خونه خونه ی کریس بود،نفس عمیقی کشیدم یک باردیگه شمارشو گرفتم امابازم جوابی ندادنکنه قرصاشونخورده باشه ودوباره قلبش دردگرفته باشه ؟
نگاهم به ماشینی که جلوی درپارک بود افتاد ماشین کریس نبود ی فراری البالویی رنگ،نگاهمو ازش گرفتم ودستمو روی زنگ گذاشتم بعداز چنددیقه دربدون هیچ حرفی باز شد اروم داخل شدم دوباره نظرموازاینجا گذروندم واون خونه شیشه ای من این باز خیلی دوست داشتم به نمای شیشه ای خونه نزدیک شدم که کریس همونطورکه حواسش جای دیگه بودگفت:خوش اومدید اقای پارک بفر...
نگاهش به من افتاد انگار جاخوردزمزمه وارگفت:جیسو
لبخندی زدم خواستم چیزی بگم که درورودی خونه دوباره بازشد،کریس کناررفت ودختری خوش اندام وزیبا کنارکریس ایستاد نگاهموروش چرخوندم وباحرکتی که انجام داد جاخوردم،دستشوبالااوردودورگردن کریس حلقه کردوروبه کریس گفت:اوه عزیزم نمیخوای معرفی کنی
کریس نفس عمیقی کشید وروبه من گفت:کتی دختریکی از همکارارم وجیسو...یکی ازدوستام
کتی اومدحرفی باابروهای بالاپریده بزنه که کریس دستش روازگردنش برداشت وبایک بهتره بریم داخل اون روبه سمت جلوهدایت کردومانع ازحرف زدنش شد.پوزخندی روی لبم خودنمایی میکرد فکرنم اینجا اضافی بودم...
کریس دررونگه داشت تا من هم داخل شم.رزی چه دل خجسته ای داشت،دیگه دلم نمیخواست اونجاباشم حالا دیگه مطمئن شدم نگرانیم بی خودی بوده نگاهم که به کتی میوفتاد پوزخندم رنگ بیشتری میگرفتباصدای کتی به خودم اومدم:اوه کریس ایشون تقریبا چندمین میشن
کریس اخماش روبه هم گره زد وهمونجوررکه لیوان اب پرتغال روجلومون میزاشت گفت:کتی...
منظورحرفش روبه راحتی میشدفهمیدحرف کریس روبریدم وروبه کتی که تکیه اش روبه نشیمن داده بودوپاش روپاش انداخته بود بانیشخندی گفتم:من جز اونایی که فک میکنی نیستم ولی فکنم شماباشی خانم زیبا وگمون کنم اخریش باشی...
برگشتم سمتش ونگران گفتم:نمیدونم چرا امانگران کریسم،جواب نمیده،نکنه بازحالش بدشده؟!
رزی ابروهاشوبالاانداخت هنوزیک دیقه هم نگذشته بودکه توجام پریدم وسریع گفتم:فهمیدم
باعجله به سمت اتاقم رفتم تا حاضرشم که رزی توچهارچوب درظاهرشدوپرسشی نگاهم کردوگفت:چیوفهمیدی؟
سریع گفتم:الان میرم خونش شاید اونجا ببینمش
رزی چشماشوگردکردوگفت:مگه توادرس خونشوبلدی؟!!
تندسرموتکون دادم وهمونطورکه بوتمومیپوشیدم گفتم:اره دیگه مگه دیروزنیومددنبالم
بعداززدن این حرف سرموبلندکردم تاباهاش خداحافظی کنم که بالبخندملیحش مواجه شدم پوفی کردم که بانیش باز گفت:سلام منوبهش برسون
پشت چشمی براش نازک کردم وباعجله بیرون زدم...
به داخل کوچه سرک کشیدم فکرکنم همین بود دومین خونه خونه ی کریس بود،نفس عمیقی کشیدم یک باردیگه شمارشو گرفتم امابازم جوابی ندادنکنه قرصاشونخورده باشه ودوباره قلبش دردگرفته باشه ؟
نگاهم به ماشینی که جلوی درپارک بود افتاد ماشین کریس نبود ی فراری البالویی رنگ،نگاهمو ازش گرفتم ودستمو روی زنگ گذاشتم بعداز چنددیقه دربدون هیچ حرفی باز شد اروم داخل شدم دوباره نظرموازاینجا گذروندم واون خونه شیشه ای من این باز خیلی دوست داشتم به نمای شیشه ای خونه نزدیک شدم که کریس همونطورکه حواسش جای دیگه بودگفت:خوش اومدید اقای پارک بفر...
نگاهش به من افتاد انگار جاخوردزمزمه وارگفت:جیسو
لبخندی زدم خواستم چیزی بگم که درورودی خونه دوباره بازشد،کریس کناررفت ودختری خوش اندام وزیبا کنارکریس ایستاد نگاهموروش چرخوندم وباحرکتی که انجام داد جاخوردم،دستشوبالااوردودورگردن کریس حلقه کردوروبه کریس گفت:اوه عزیزم نمیخوای معرفی کنی
کریس نفس عمیقی کشید وروبه من گفت:کتی دختریکی از همکارارم وجیسو...یکی ازدوستام
کتی اومدحرفی باابروهای بالاپریده بزنه که کریس دستش روازگردنش برداشت وبایک بهتره بریم داخل اون روبه سمت جلوهدایت کردومانع ازحرف زدنش شد.پوزخندی روی لبم خودنمایی میکرد فکرنم اینجا اضافی بودم...
کریس دررونگه داشت تا من هم داخل شم.رزی چه دل خجسته ای داشت،دیگه دلم نمیخواست اونجاباشم حالا دیگه مطمئن شدم نگرانیم بی خودی بوده نگاهم که به کتی میوفتاد پوزخندم رنگ بیشتری میگرفتباصدای کتی به خودم اومدم:اوه کریس ایشون تقریبا چندمین میشن
کریس اخماش روبه هم گره زد وهمونجوررکه لیوان اب پرتغال روجلومون میزاشت گفت:کتی...
منظورحرفش روبه راحتی میشدفهمیدحرف کریس روبریدم وروبه کتی که تکیه اش روبه نشیمن داده بودوپاش روپاش انداخته بود بانیشخندی گفتم:من جز اونایی که فک میکنی نیستم ولی فکنم شماباشی خانم زیبا وگمون کنم اخریش باشی...
۱.۱k
۰۴ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.