*رازدل*
*رازدل*
کیهان:
- هی کیهان....کیهان
چشام بازکردم رو مبل خوابم برده بود نگاش کردم وگفتم : کی بیدار شدی ؟!
کیا:یه نیم ساعته
داشت موهاشو سشوار می کشید
کیا : چرا اینجوری نگام می کنی ؟!
- دیشب تو جم امیر حسین اینا چیکار می کردی می دونی امیر حسین آدم درستی نیست
کیا: ول کن کیهان تو همیشه بابا بزرگ میشی
- می دونی اگه دیشب با اون حالت می بردمت خونتون عمو وزن عمو می دیدنت چی میشد؟!
کیا برگشت نگام کرد وگفت : کاش اونا هم یه کنه مثله فانی بهم می چسبوندن که اینجوری خودمو سر گرم نکنم
- چی میگی کیا ؟!!!! دارم به سلامت عقلت شک می کنم مشکل مستانه چیه ؟
کیا : بهش فکر کردم می خوام ازش جدا شم راضی اش می کنم
- اون راضی نمیشه زندگیشو می خواد
اومد مقابلم ایستاد وگفت : کیهان تو چرا طرف اونی چی شده اصلا من درک نمی کنم
- چی رو درک نمی کنی
بلند شدم مقابلش ایستادم
کیا: اینکه طرف مستانه ای چرا ؟
- طرف مستانه نیستم بهتم گفتم نمی خوایش راضیش کن جدا شو تو چرا از خودت حرف درمیاری
کیا: الان خودت گفتی مستانه میگه جدا نمیشم زندگیمو می خوام
- اره گفت
کیا: از کی تا حالا مستانه با تو درددل می کنه
نگاش کردم کنارش زدم وگفتم : هر غلطی دوست داری بکن
رفتم حمام ورفتم زیر دوش آب یخ کلا دوست نداشتم عصبی بشم وکسی رو از خودم برنجونم بدنم گُر گرفته بود
صدای کیا اومد که گفت : ماشینتو می برم
چیزی نگفتم نشستم کف حمام حرفای کیا داشت دیونه ام می کرد چرا پای فانی رو کشید وسط یعنی چی که فانی کنه بود
چرا دید همه بهش اینجوری بود فانی دومین زن زندگیم بود بعد از نازنین مامان پیشنهاد داده بود باهاش ازدواج کنم منم قبول کردم بنظر خودم فانی بد نبود هر کاری هم می کرد از رو دوست داشتن بود یا شایدم من اشتباه فکر می کردم لرز گرفتم بلند شدم آب رو باز کردم با صدای جیغ برگشتم ومتعجب ماه وش رو نگاه می کردم
- چراجیغ می زنی
دستشو گذاشت رو سینش وگفت : شما که رفته بودین بیرون
- کیارش بود
رفت عقب وگفت : ببخشید ترسیدم
چیزی نگفتم رفت بیرون خودمو نگاه کردم خوب شد که لباس تنم بود
بعد از حمام لباس پوشیدم موهامو سشوار زدم اومدم برم بیرون دیدم سینی صبحانه رو میزه چقدرم گشنم بود نشستم صبحانه بخورم ماه وش اومد داخل
- سلام .
نگاش کردم وگفتم : سلام
ماه وش : مادرتون گفتن برید خونه ای خالتون
- باشه
ساعتمو نگاه کردم ده صبح بود چند لقمه خوردم وآب پرتغالو برداشتم برم از رو روتختی سوئیچمو بردارم ماه وش که داشت تخت رو مرتب می کرد خورد بهم وآب پرتغال ریخت روم برگشت نگام کرد دستشو گرفت جلو دهنش
- حواست کجاست تو....
ماه وش : ببخشید نمی دون....
- هر وقت من رفتم بیرون اونوقت بیا کاراتو بکن اححح
پیرهنمو گرفتم نخوره بهم دوباره باید می رفتم حموم
- یه حوله بیار
رفتم حموم کتمو در اوردم وبعدم پیرهنمو حالم بد شد شیرینی اب پرتعال که چسبناک بود
- چی شد
ماه وش : کجا هستن می گردم پیدا نمی کنم
- بالای کمد
دمای آبو تنظیم کردم منتظر بودم حوله بیاره باز صدای جیغ
عصبی از حمام اومدم بیرون دیدم افتاده کف اتاق صندلی هم گذاشته بود جلوی در کمد
- چیکار کردی تو
نشست ودستشو گذاشت رو سرش
- چیزیت نشد
لبشو گرفته بود به دندون که صداش در نیاد
- از رو صندلی افتادی
ماه وش : اره
خندم گرفت نگاهم کرد واخم کرد وگفت : اخه چرا می خندین
حوله رو برداشتم وگفتم : یادم رفته بود یه وجب قدته
بلند شد
- چیزیت نشد
زیر لب گفت : نه
- پس واسه من لباس آماده کن تا بیام
رفتم حمام با سر دوش خودمو شستم حوله امو پوشیدم اومدم بیرون از دیدن فانی متعجب شدم
فانی : سلام عزیزم
- سلام اینجایی
فانی : گفتم بیام باهم بریم خونمون
- اها
فانی اومد طرفم وگفت : این دختره که باز اتاقت بود در حمام هم باز
کنارش زدم وگفتم: منظورت چیه
فانی : کیهان این دختره رو بیرون کن اصلا حس خوبی بهش ندارم
- فانی خودم اعصابم خورده تو بدترش نکن وقتی یه تصمیمی می گیرم تو هم بهش احترام بزار
فانی : این همه آدم چرا این مادر دختر اونم از اون خواهر هرزه اش که کیارو ....
با اخم من ساکت شد
- برو بیرون فانی می خوام لباس بپوشم
فانی : نمیرم تو چرا از من دوری می کنی
- بخاطر رفتارت ...عاقل باش فانی دیگه داری خستم می کنی
فانی نگاهم کرد وگفت : خیلی خوب قول میدم عوض بشم به یه شرط
- چه شرطی ؟
کیهان:
- هی کیهان....کیهان
چشام بازکردم رو مبل خوابم برده بود نگاش کردم وگفتم : کی بیدار شدی ؟!
کیا:یه نیم ساعته
داشت موهاشو سشوار می کشید
کیا : چرا اینجوری نگام می کنی ؟!
- دیشب تو جم امیر حسین اینا چیکار می کردی می دونی امیر حسین آدم درستی نیست
کیا: ول کن کیهان تو همیشه بابا بزرگ میشی
- می دونی اگه دیشب با اون حالت می بردمت خونتون عمو وزن عمو می دیدنت چی میشد؟!
کیا برگشت نگام کرد وگفت : کاش اونا هم یه کنه مثله فانی بهم می چسبوندن که اینجوری خودمو سر گرم نکنم
- چی میگی کیا ؟!!!! دارم به سلامت عقلت شک می کنم مشکل مستانه چیه ؟
کیا : بهش فکر کردم می خوام ازش جدا شم راضی اش می کنم
- اون راضی نمیشه زندگیشو می خواد
اومد مقابلم ایستاد وگفت : کیهان تو چرا طرف اونی چی شده اصلا من درک نمی کنم
- چی رو درک نمی کنی
بلند شدم مقابلش ایستادم
کیا: اینکه طرف مستانه ای چرا ؟
- طرف مستانه نیستم بهتم گفتم نمی خوایش راضیش کن جدا شو تو چرا از خودت حرف درمیاری
کیا: الان خودت گفتی مستانه میگه جدا نمیشم زندگیمو می خوام
- اره گفت
کیا: از کی تا حالا مستانه با تو درددل می کنه
نگاش کردم کنارش زدم وگفتم : هر غلطی دوست داری بکن
رفتم حمام ورفتم زیر دوش آب یخ کلا دوست نداشتم عصبی بشم وکسی رو از خودم برنجونم بدنم گُر گرفته بود
صدای کیا اومد که گفت : ماشینتو می برم
چیزی نگفتم نشستم کف حمام حرفای کیا داشت دیونه ام می کرد چرا پای فانی رو کشید وسط یعنی چی که فانی کنه بود
چرا دید همه بهش اینجوری بود فانی دومین زن زندگیم بود بعد از نازنین مامان پیشنهاد داده بود باهاش ازدواج کنم منم قبول کردم بنظر خودم فانی بد نبود هر کاری هم می کرد از رو دوست داشتن بود یا شایدم من اشتباه فکر می کردم لرز گرفتم بلند شدم آب رو باز کردم با صدای جیغ برگشتم ومتعجب ماه وش رو نگاه می کردم
- چراجیغ می زنی
دستشو گذاشت رو سینش وگفت : شما که رفته بودین بیرون
- کیارش بود
رفت عقب وگفت : ببخشید ترسیدم
چیزی نگفتم رفت بیرون خودمو نگاه کردم خوب شد که لباس تنم بود
بعد از حمام لباس پوشیدم موهامو سشوار زدم اومدم برم بیرون دیدم سینی صبحانه رو میزه چقدرم گشنم بود نشستم صبحانه بخورم ماه وش اومد داخل
- سلام .
نگاش کردم وگفتم : سلام
ماه وش : مادرتون گفتن برید خونه ای خالتون
- باشه
ساعتمو نگاه کردم ده صبح بود چند لقمه خوردم وآب پرتغالو برداشتم برم از رو روتختی سوئیچمو بردارم ماه وش که داشت تخت رو مرتب می کرد خورد بهم وآب پرتغال ریخت روم برگشت نگام کرد دستشو گرفت جلو دهنش
- حواست کجاست تو....
ماه وش : ببخشید نمی دون....
- هر وقت من رفتم بیرون اونوقت بیا کاراتو بکن اححح
پیرهنمو گرفتم نخوره بهم دوباره باید می رفتم حموم
- یه حوله بیار
رفتم حموم کتمو در اوردم وبعدم پیرهنمو حالم بد شد شیرینی اب پرتعال که چسبناک بود
- چی شد
ماه وش : کجا هستن می گردم پیدا نمی کنم
- بالای کمد
دمای آبو تنظیم کردم منتظر بودم حوله بیاره باز صدای جیغ
عصبی از حمام اومدم بیرون دیدم افتاده کف اتاق صندلی هم گذاشته بود جلوی در کمد
- چیکار کردی تو
نشست ودستشو گذاشت رو سرش
- چیزیت نشد
لبشو گرفته بود به دندون که صداش در نیاد
- از رو صندلی افتادی
ماه وش : اره
خندم گرفت نگاهم کرد واخم کرد وگفت : اخه چرا می خندین
حوله رو برداشتم وگفتم : یادم رفته بود یه وجب قدته
بلند شد
- چیزیت نشد
زیر لب گفت : نه
- پس واسه من لباس آماده کن تا بیام
رفتم حمام با سر دوش خودمو شستم حوله امو پوشیدم اومدم بیرون از دیدن فانی متعجب شدم
فانی : سلام عزیزم
- سلام اینجایی
فانی : گفتم بیام باهم بریم خونمون
- اها
فانی اومد طرفم وگفت : این دختره که باز اتاقت بود در حمام هم باز
کنارش زدم وگفتم: منظورت چیه
فانی : کیهان این دختره رو بیرون کن اصلا حس خوبی بهش ندارم
- فانی خودم اعصابم خورده تو بدترش نکن وقتی یه تصمیمی می گیرم تو هم بهش احترام بزار
فانی : این همه آدم چرا این مادر دختر اونم از اون خواهر هرزه اش که کیارو ....
با اخم من ساکت شد
- برو بیرون فانی می خوام لباس بپوشم
فانی : نمیرم تو چرا از من دوری می کنی
- بخاطر رفتارت ...عاقل باش فانی دیگه داری خستم می کنی
فانی نگاهم کرد وگفت : خیلی خوب قول میدم عوض بشم به یه شرط
- چه شرطی ؟
۱۵.۷k
۱۴ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.