هرزگاهی که دستِ خالی...
هرزگاهی که دستِ خالی...
از دوست داشتنت برمی گردم...
فراموشی زودتر از دلتنگی
غُسلِ یاد کردنت را گرفته است
غرور هم که به کُشتنِ دلت
همتی دیدنی می بندد...
شهری می سازند پُر از فراموشی
دیگر هیچ کجا پلاک صفر عاشقی
پیدا نمی کنی...
اما نمی دانم چرا ...
در انتهای شب
عطری دست نیافتنی
از دوردست ها طعمِ گَس دوست داشتن را...
با خود حمل می کند...
نکند باز ....
دلتنگی به شهر نزدیک است ...
#اسماعیل_دلبری
هرزگاهی که دستِ خالی...
از دوست داشتنت برمی گردم...
فراموشی زودتر از دلتنگی
غُسلِ یاد کردنت را گرفته است
غرور هم که به کُشتنِ دلت
همتی دیدنی می بندد...
شهری می سازند پُر از فراموشی
دیگر هیچ کجا پلاک صفر عاشقی
پیدا نمی کنی...
اما نمی دانم چرا ...
در انتهای شب
عطری دست نیافتنی
از دوردست ها طعمِ گَس دوست داشتن را...
با خود حمل می کند...
نکند باز ....
دلتنگی به شهر نزدیک است ...
#اسماعیل_دلبری
۳۶۸
۱۸ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.