گاهی اوقات هم به جایی میرسی،
گاهی اوقات هم به جایی میرسی،
که میبینی جز خاطراتش هیچ نداری...
او کیلومتر ها از تو دور است؛
ولی،
مهرش،
عشقش،
خاطراتش،
هنوز با توست...
دیگر اورا نمیبینی...
اما؛
هنوز تصویر چشمانش در ذهنت است،
و هنوزم بوی گیسوانش به مشامت میرسد...
دوستش داری ،اما او دیگر نیست تا به او عشق بورزی و تو در بن بست خاطراتش گیر افتاده ای...
و در خاطراتش به او عشق میورزی...
اورا میبوسی،
اورا میبویی ،
می پرستی اش...
میدانی مسیر را اشتباه آمده ای،
اما حاضری تا ابد اسیر آن مسیر اشتباه بمانی ، به شرطی که حداقل خاطراتش با تو باشد. #خودم_نویس #یگانه_صالح_نسب
که میبینی جز خاطراتش هیچ نداری...
او کیلومتر ها از تو دور است؛
ولی،
مهرش،
عشقش،
خاطراتش،
هنوز با توست...
دیگر اورا نمیبینی...
اما؛
هنوز تصویر چشمانش در ذهنت است،
و هنوزم بوی گیسوانش به مشامت میرسد...
دوستش داری ،اما او دیگر نیست تا به او عشق بورزی و تو در بن بست خاطراتش گیر افتاده ای...
و در خاطراتش به او عشق میورزی...
اورا میبوسی،
اورا میبویی ،
می پرستی اش...
میدانی مسیر را اشتباه آمده ای،
اما حاضری تا ابد اسیر آن مسیر اشتباه بمانی ، به شرطی که حداقل خاطراتش با تو باشد. #خودم_نویس #یگانه_صالح_نسب
۷۵۷
۲۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.