(سولی):بد جوری توی فکر فرو رفته بودم هنوز فکر اون شب از م

(سولی):بد جوری توی فکر فرو رفته بودم هنوز فکر اون شب از مخم بیرون نرفته بود عاخه برای تهیونگ عصبانی شد؟ کاپشنمو برداشتم کلاهشو کشیدم روی سرم زدم بیرون لبم پاینیمو بردم تو دهنم و با یه حالت پوکر فیس به ملت نگاه میکردم چرا انقدر امشب اینجا خلوته؟ باز مثل شب گذشته شد یه نگاه به خیابون که بسی خلوت بود کردم رگ دیوونه بازیم زد بالا شروع کردم به رانینگ بک عین مایکل جکسون واس خودم عقب جلو میشدم که ناگهان یه ماشین بوق زد باعث از ترس با مخ برم تو زمین بیفتم زمین خیلی لیز بود بخاطر بارون دیشب منم قشنگ تو چاله افتادم عین موش ابکشیده شدم پاشدم طرفو فحش کش کنم که دیدم ویکوکن
کوکی:هی سولی مردی؟
سولی:ب کوریه چشمت نه هنوز زندم
وی:شت کوک تو هم با این نقشه دادنت بدبخت خیس آب شد پاش نشکسته باشه
کوکی از ماشین اومد بیرون با نیشخند شیطانی سمت من اومد
کوکی:نه بابا وی این عجوبه هیچیش نمیشه
دستشو سمتم گرفت که مثلا کمک کنه بلند بشم منم نامردی نکردم دستشو سفت گرفتم انداختم توی جای خودم و بلند شدم سمت ماشین وی رفتم در عقبو باز کردم خودمو شوت کردم تو ماشین
وی:یاااا ماشینمو کثیف کردیییی
سولی:همینه ک هس
کوکی از اون ور که تو گل افتاده بود با خنده اومد تو ماشین نشست
وی:کووووک ماشیییین
کوکی:همینه ک هس،راسی دختر خیلی باحالی😂
سولی:میدونم
وی:شما هم هی از رو هم اصکی برید
سولی:راستییی بینم شما دوتا چرا اینجایید؟
وی:همینه ک هس
کوکی:بدبخت کپی کار،بعد سولی شی مگه باید کجا باشیم؟
سولی:مگه الان نباید فستیوال باشین😐 🔪
ویکوک:پیچوندیمممم
سولی:وظیفه نشناسا
کوکی:یااا سولی شی شما دیگه نه ما زیاد این حرفا رو از نامجون هیونگ میشنویم
سولی:همینه ک هس
وی:همینه که هستوووو...
سولی:چیییی؟
کوکی:همینه که هستو /همینه که هست😂
وی:کوک عزیزم ببند
کوکی:یاااا