*راز دل*
*راز دل*
کیهان :
با صدای در سرمو بلند کردم ماه وش بودیه لباس عروسکی قرمز پوشیده بود موهاشم بافته بود انداخته بود یه طرف شونه اش
- به به گل قشنگم بیا اینجا ببینم .
دستاشو از پشت سرش اورد ویه باکس مشکی رنگ گرفت مقابلم ازش گرفتم وبازش کردم بوی عطر گل نرگس لبخند اورد رو لبام
- تو خودت گلی عزیزم
تو باکس یه جعبه بود درش اوردم وبازش کردم یه ساعت بند چرم مشکی با شیشه ای مشکی
- ساعت رو گذاشتم رو میز وبلند شدم بغلش کردم رو دستام می خندید گونه هاش چال انداخته بود مثله یه دختر بچه ای کوچلو شده بود
- خیلی دوست دارم تپلی دوست داشتنی من
اخم کرد خندیدم وگداشتمش زمین به گردنم اویزون شد کشیدمش بالا گردنمو بوسید
- فقط حوس گاز گرفتن نکنی .
خندید وسرشو اورد بالا وتوچشام نگاه کرد
ماه وش: مگه من مثله توه ام
- یعنی من بدم
ماه وش : اره
- دلت میاد
ماه وش : تو چطور دلت اومد انقدر منو سیاه وکبود کنی
- نمی دونستم که اینجور میشه
ماه وش : اتفاقا می دونستی
خندیدم ونشستم اونم نشست بعد سرشو گذاشت رو پام پاهوشو گذاشت بود رو دسته ای مبل وداشت پشت سرهم حرف می زد
ماه وش : مامان خیلی خوشحاله دیدی اونوقت می خواست با اون پسرعموت کیارش عروسی کنه چقدر ناراحت بود نتا مستانه انگار اولین باره یکی می خوادبیاد تو زندگیش
- خوب منم انگار اولین باره یه زن اومده تو زندگیم
همونجور که سرش رو پام بود نگام کرد وگفت : منو میگی
- پس کی تو رو میگم دیگه
ماه وش : کیهان
- جونم
ماه وش : شده بهشون فکر کنی یا از با من بودن پشیمون شده باشی
اخم کردم وگفتم : این چه حرفایه می زنی اخه
ماه وش : جواب بده
برای اینکه اذیتش کنم گفتم : خوب معمولا بهشون فکر می کنم .گاهی وقتها هم پشیمون میشم چرا باهات ازدواج کردم
چشاش از تعجب داشت درمیومد خندیدم جیغ زد وگفت : خیلی بدی کیهان .نمی زاشت نفس بکشم اون منو می زد منم غش غش می خندیدم
از روم بلند شد وگفت : نخند اصلا باهات قهرم کیهان خلایق هر چه لایق
بلند شدم از پشت بغلش کردم دست وپا می زد تو گوشش گفتم : شوخی کردم تو نفس منی اخه داشتی بدجور با این پاهای خوش تراشت دلمو آب می کردی گفتم پشیمون شدم نمی زاری حتا دست بزنم
بازچشاش رو تا حد ممکن باز کرد وگفت : پس حتما سایه ات بود این بلاها رو سر من اورد
جلو لباسشو کشید پایین لبخند زدم وگفتم : گفتم کرم از خود درخته
رو دستام بلندش کردم گذاشتمش رو تخت
ماه وش : کیهان عزیزم
دستمو پس زدوگفت : می دونی که ...
اشاره کرد نفهمیدم
- چی
ماه وش : خنگ شدی حالا میگم مریضم
لبخند زدم وگفتم : اها منم شبیه منگلام مریضی چرا پاهاتوانداختی بیرون
لبشو گزید خندیدم وگفتم : تجربه هام زیاده اصلا به نفع تو نیست هر چقدر دست وپا می زد از دستم فرار کنه نمی تونست
کیهان :
با صدای در سرمو بلند کردم ماه وش بودیه لباس عروسکی قرمز پوشیده بود موهاشم بافته بود انداخته بود یه طرف شونه اش
- به به گل قشنگم بیا اینجا ببینم .
دستاشو از پشت سرش اورد ویه باکس مشکی رنگ گرفت مقابلم ازش گرفتم وبازش کردم بوی عطر گل نرگس لبخند اورد رو لبام
- تو خودت گلی عزیزم
تو باکس یه جعبه بود درش اوردم وبازش کردم یه ساعت بند چرم مشکی با شیشه ای مشکی
- ساعت رو گذاشتم رو میز وبلند شدم بغلش کردم رو دستام می خندید گونه هاش چال انداخته بود مثله یه دختر بچه ای کوچلو شده بود
- خیلی دوست دارم تپلی دوست داشتنی من
اخم کرد خندیدم وگداشتمش زمین به گردنم اویزون شد کشیدمش بالا گردنمو بوسید
- فقط حوس گاز گرفتن نکنی .
خندید وسرشو اورد بالا وتوچشام نگاه کرد
ماه وش: مگه من مثله توه ام
- یعنی من بدم
ماه وش : اره
- دلت میاد
ماه وش : تو چطور دلت اومد انقدر منو سیاه وکبود کنی
- نمی دونستم که اینجور میشه
ماه وش : اتفاقا می دونستی
خندیدم ونشستم اونم نشست بعد سرشو گذاشت رو پام پاهوشو گذاشت بود رو دسته ای مبل وداشت پشت سرهم حرف می زد
ماه وش : مامان خیلی خوشحاله دیدی اونوقت می خواست با اون پسرعموت کیارش عروسی کنه چقدر ناراحت بود نتا مستانه انگار اولین باره یکی می خوادبیاد تو زندگیش
- خوب منم انگار اولین باره یه زن اومده تو زندگیم
همونجور که سرش رو پام بود نگام کرد وگفت : منو میگی
- پس کی تو رو میگم دیگه
ماه وش : کیهان
- جونم
ماه وش : شده بهشون فکر کنی یا از با من بودن پشیمون شده باشی
اخم کردم وگفتم : این چه حرفایه می زنی اخه
ماه وش : جواب بده
برای اینکه اذیتش کنم گفتم : خوب معمولا بهشون فکر می کنم .گاهی وقتها هم پشیمون میشم چرا باهات ازدواج کردم
چشاش از تعجب داشت درمیومد خندیدم جیغ زد وگفت : خیلی بدی کیهان .نمی زاشت نفس بکشم اون منو می زد منم غش غش می خندیدم
از روم بلند شد وگفت : نخند اصلا باهات قهرم کیهان خلایق هر چه لایق
بلند شدم از پشت بغلش کردم دست وپا می زد تو گوشش گفتم : شوخی کردم تو نفس منی اخه داشتی بدجور با این پاهای خوش تراشت دلمو آب می کردی گفتم پشیمون شدم نمی زاری حتا دست بزنم
بازچشاش رو تا حد ممکن باز کرد وگفت : پس حتما سایه ات بود این بلاها رو سر من اورد
جلو لباسشو کشید پایین لبخند زدم وگفتم : گفتم کرم از خود درخته
رو دستام بلندش کردم گذاشتمش رو تخت
ماه وش : کیهان عزیزم
دستمو پس زدوگفت : می دونی که ...
اشاره کرد نفهمیدم
- چی
ماه وش : خنگ شدی حالا میگم مریضم
لبخند زدم وگفتم : اها منم شبیه منگلام مریضی چرا پاهاتوانداختی بیرون
لبشو گزید خندیدم وگفتم : تجربه هام زیاده اصلا به نفع تو نیست هر چقدر دست وپا می زد از دستم فرار کنه نمی تونست
۱۹.۸k
۲۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.