*راز دل*
*راز دل*
کیهان :
انقدر خواب بهم مزه داده بود دلم نمی خواست بلندشم چشامو باز کردم دنبال موبایلم بودم پیداش نمی کردم ساعت رو پاتختی رو برداشتم نگاه کردم ۱۱ صبح بود ساعتو گداشتم سر جاش وضعیتمو داشتم آنالیزم می کردم
دیشب که از عروسی برگشتم اومدم اتاقم حالم بد بود داشتم مشروب می خوردم دیگه یادم نمیومد چی شده از تخت اومدم پایین وپرده ها رو کشیدم رو مبل پیرهن وکتم بود موبایلم رو میز بود ولی مشروب ها نبودن شونه بالا انداختم ورفتم دسشوی صورتمو شستم وتو آینه خودمو نگاه کردم جای ناخونای ماه وش بدجور وایساده بود پماد زدمش وخواستم در حموم رو ببندم دیدم لباسهام افتاده کف حموم برداشتمشون وانداختمشون تو ماشین چرا هر چی فکر می کردم یادم نمیومد رفتم طرف در ومی خواستم بازش کنم باز نمی شد یعنی چی از بالکن رفتم پایین مهران تو حیاط بود با دیدنم جا خورد وگفت : آقا هوا سرده چرا لباس نپوشیدید
- چرا دراتاق من قفله ؟!
مهران : نمی دونم آقا
- چی میگی مهران تو این خونه چیکاره ای
رفتم داخل خونه مهرانم پشت سرم
مهران :اقا پاهاتون یخ زده
برگشتم با اخم نگاش کردم ساکت شد
- بانو کجاست؟!
مهران : پیش مادر آقا پویا
رفتم بالا می ترسیدم ماه وش اتفاقی براش افتاده باشه در اتاقشو باز کردم مهران همون پشت درموند تو تخت نبود دلم از جا کنده شده بود درسرویس بهداشتی باز شد وماه وش تلو تلو می خورد اومد بیرون خورد بهم سرشو اورد بالا وخوابالود نگاهم کرد محکم بغلش کردم
ماه وش : لهم کردی ...آخخخ
- ترسیدم گفتم بلایی سرت اومده
از بغلم در اومد منتظر بودم باز حرف بارم کنه ولی چیزی نگفت فقط نگام می کرد
- خوبی ...ماه وش
ماه وش : بهم بگو این دختره دیشب اتاقت چیکار می کرد ؟
متحیر نگاش کردم وگفتم : دختره کیه؟!
- همون نامزاد قبلیت نظرت چیه دوتاشو بیاری تو خونه
- از چی حرف می زنی
نگاهم کرد وگفت : فانی دیشب تو اتاقت بود در اتاقت باز بود گفتم شاید مشکلی پیش اومده دیدم اون تو اتاقته
وای نکنه باز کاری کردم نفهمیدم
- مشکلت چیه وقتی می دونی مشروب می خوری اینجور حالت بد میشه وچیزی یادت نمیاد خوشت میاد از این کار
اخم کردم اونم اخم کرد وگفت : حالا فهمیدی چی شده برو
- باز شروع کردی
ماه وش : دوست دارم بدونم تو چرا باز شروع کردی اجازه میدی اون بیاد اتاقت
دستشو گرفتم وگفتم : تو در رو بستی
ماه وش : ولم کن اره من بستم ...
- بیا در رو باز کن فیلم که هست می تونی ببینی
کلیدو از رو میز برداشت وبا هم اومدیم بیرون به مهران گفتم بره ورفتیم پشت در اتاق من
- حالا چرا در رو قفل کردی ؟!
با یه نگاه بدی نگام کرد وگفت : انگار بدت نمیاد فانی باهات هم خواب بشه
-
کیهان :
انقدر خواب بهم مزه داده بود دلم نمی خواست بلندشم چشامو باز کردم دنبال موبایلم بودم پیداش نمی کردم ساعت رو پاتختی رو برداشتم نگاه کردم ۱۱ صبح بود ساعتو گداشتم سر جاش وضعیتمو داشتم آنالیزم می کردم
دیشب که از عروسی برگشتم اومدم اتاقم حالم بد بود داشتم مشروب می خوردم دیگه یادم نمیومد چی شده از تخت اومدم پایین وپرده ها رو کشیدم رو مبل پیرهن وکتم بود موبایلم رو میز بود ولی مشروب ها نبودن شونه بالا انداختم ورفتم دسشوی صورتمو شستم وتو آینه خودمو نگاه کردم جای ناخونای ماه وش بدجور وایساده بود پماد زدمش وخواستم در حموم رو ببندم دیدم لباسهام افتاده کف حموم برداشتمشون وانداختمشون تو ماشین چرا هر چی فکر می کردم یادم نمیومد رفتم طرف در ومی خواستم بازش کنم باز نمی شد یعنی چی از بالکن رفتم پایین مهران تو حیاط بود با دیدنم جا خورد وگفت : آقا هوا سرده چرا لباس نپوشیدید
- چرا دراتاق من قفله ؟!
مهران : نمی دونم آقا
- چی میگی مهران تو این خونه چیکاره ای
رفتم داخل خونه مهرانم پشت سرم
مهران :اقا پاهاتون یخ زده
برگشتم با اخم نگاش کردم ساکت شد
- بانو کجاست؟!
مهران : پیش مادر آقا پویا
رفتم بالا می ترسیدم ماه وش اتفاقی براش افتاده باشه در اتاقشو باز کردم مهران همون پشت درموند تو تخت نبود دلم از جا کنده شده بود درسرویس بهداشتی باز شد وماه وش تلو تلو می خورد اومد بیرون خورد بهم سرشو اورد بالا وخوابالود نگاهم کرد محکم بغلش کردم
ماه وش : لهم کردی ...آخخخ
- ترسیدم گفتم بلایی سرت اومده
از بغلم در اومد منتظر بودم باز حرف بارم کنه ولی چیزی نگفت فقط نگام می کرد
- خوبی ...ماه وش
ماه وش : بهم بگو این دختره دیشب اتاقت چیکار می کرد ؟
متحیر نگاش کردم وگفتم : دختره کیه؟!
- همون نامزاد قبلیت نظرت چیه دوتاشو بیاری تو خونه
- از چی حرف می زنی
نگاهم کرد وگفت : فانی دیشب تو اتاقت بود در اتاقت باز بود گفتم شاید مشکلی پیش اومده دیدم اون تو اتاقته
وای نکنه باز کاری کردم نفهمیدم
- مشکلت چیه وقتی می دونی مشروب می خوری اینجور حالت بد میشه وچیزی یادت نمیاد خوشت میاد از این کار
اخم کردم اونم اخم کرد وگفت : حالا فهمیدی چی شده برو
- باز شروع کردی
ماه وش : دوست دارم بدونم تو چرا باز شروع کردی اجازه میدی اون بیاد اتاقت
دستشو گرفتم وگفتم : تو در رو بستی
ماه وش : ولم کن اره من بستم ...
- بیا در رو باز کن فیلم که هست می تونی ببینی
کلیدو از رو میز برداشت وبا هم اومدیم بیرون به مهران گفتم بره ورفتیم پشت در اتاق من
- حالا چرا در رو قفل کردی ؟!
با یه نگاه بدی نگام کرد وگفت : انگار بدت نمیاد فانی باهات هم خواب بشه
-
۱۲.۹k
۲۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.