پارت ۹۲ ☆
پارت ۹۲ ☆
آهسته داشتم میرفتم که پام به فرش گیر کردو ......
با کله افتادم رو تخت !!!!!!!!!
-آخخخخخخخ
پرهام :آروم تر دختر جان الان جفتمونو فرستاده بودی اون دنیا
پرهام چراغ قوه گوشیشو روشن کرد و دیدم بعله قشنگ یکم اونطرف تر افتاده بودم کله م تو شکم پرهام بود -_-
یکم چرخیدم و سرمو گذاشتم رو بالشت
پرهام :عه چقدر تکون میخوری الان منم میوفتما
-خب بیا این ور تر
غلت زد و خورد به من !
پرهام :همون مبل بهتر بود اینطوری تا صبح یکیمون ناقص میشه
-نه وایسا الان درستش میکنم دستاتو باز کن!!!!!!
پرهام :خب ؟؟؟؟؟؟؟
خودمو تو بغلش جا کردم و گفتم :حالا دستاتو ببند درست شد !
پرهام :میترسم له بشی !
-نترس داشتم له میشدم بیدارت میکنم
پرهام:باش شب بخیر
-شب شیک *
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
چشامو که باز کردم هنوز همونطور مث دیشب تو بغل پرهام بودم !!!!!!!!!!
خودمو از بین دستا بیرون کشیدم ......
صبونه رو ردیف کردم و برگشتم تو اتاق .........هنوز خواب بود !
نشستم لبه تخت ...........دستمو کشیدم رو موهاش ......
-پرهام .......پرهام !
پرهام :بله !
-پاشو صبح شده !!!پاشو عزیزم !!
عزیزمو که گفتم یهو چشماش باز شد !!!!!!!
-چی شده !!!
پرهام :هیچی
-هیچی که نشد تا گفتم عزیزم بیدار شدی واسه چی ؟؟!!
پرهام :آخه معمولا دونفر وقتی میخوان بیان بیدارم کنن عزیزم میگن که یا مامانمه یا پزی که اونم میخوان بفرستنم خرید
- خخخخخ نه اینجا خرید در کار نیست
جفتمون نشسته بودیم رو تخت ......
پرهام :دیشب له نشدی ؟!!!
-نه اتفاقا خیلیم خوب بود
پرهام:منکه اینقدر خسته بودم چیزی نفهمیدم .......
-ایشالا بعدا خوب میفهمی .....!!!!!!
پرهام :ساعت چنده ؟؟؟
-ده
پرهام :عه پس برم خونه لباسامو عوض کنم داروخونه میبینمت
-حالا صبونه بخور بعد برو
پرهام :چشم
پرهام :بیتا
-جانم
پرهام :بنظرت شانس درصد قبولی من چقدره
-واسه چی
پرهام :عه مگه بهت نگفته بودم
-چیو ؟
پرهام :که چند وقتی حدود دو سه سالی هس دارم تعلیم میبینم تا مامور بشم به قول پریا و پیام پلیس مملکت
-نه نگفتی بودی
پرهام :چرا گفته بودما
-اومممم نه نگفتی ولی فدا سرت الان گفتی فهمیدم
خب بعدش کی خبر میدن
پرهام :معلوم نیست خودمم منتظر خبر هستم فعلا که معلوم نیست
-ایشالا قبول میکنن
پرهام :دستت طلا خب من برم میبینمت 😘 😉
-فعلا 😘
با رفتن پرهام مث همیشه تنها شدم از وقتی رها نبود دلم براش تنگ میشد واسه همون حرفای چرتش واسه همه مسخره بازیاش کاش زودتر برگرده کاش حالش مثل قبل خوب بشه کاش سینا هیچ وقت نیاد کاش رها بتونه دوباره از اول شرو کنه .......
برگرفته از رمان گره #ماکانی
آهسته داشتم میرفتم که پام به فرش گیر کردو ......
با کله افتادم رو تخت !!!!!!!!!
-آخخخخخخخ
پرهام :آروم تر دختر جان الان جفتمونو فرستاده بودی اون دنیا
پرهام چراغ قوه گوشیشو روشن کرد و دیدم بعله قشنگ یکم اونطرف تر افتاده بودم کله م تو شکم پرهام بود -_-
یکم چرخیدم و سرمو گذاشتم رو بالشت
پرهام :عه چقدر تکون میخوری الان منم میوفتما
-خب بیا این ور تر
غلت زد و خورد به من !
پرهام :همون مبل بهتر بود اینطوری تا صبح یکیمون ناقص میشه
-نه وایسا الان درستش میکنم دستاتو باز کن!!!!!!
پرهام :خب ؟؟؟؟؟؟؟
خودمو تو بغلش جا کردم و گفتم :حالا دستاتو ببند درست شد !
پرهام :میترسم له بشی !
-نترس داشتم له میشدم بیدارت میکنم
پرهام:باش شب بخیر
-شب شیک *
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
چشامو که باز کردم هنوز همونطور مث دیشب تو بغل پرهام بودم !!!!!!!!!!
خودمو از بین دستا بیرون کشیدم ......
صبونه رو ردیف کردم و برگشتم تو اتاق .........هنوز خواب بود !
نشستم لبه تخت ...........دستمو کشیدم رو موهاش ......
-پرهام .......پرهام !
پرهام :بله !
-پاشو صبح شده !!!پاشو عزیزم !!
عزیزمو که گفتم یهو چشماش باز شد !!!!!!!
-چی شده !!!
پرهام :هیچی
-هیچی که نشد تا گفتم عزیزم بیدار شدی واسه چی ؟؟!!
پرهام :آخه معمولا دونفر وقتی میخوان بیان بیدارم کنن عزیزم میگن که یا مامانمه یا پزی که اونم میخوان بفرستنم خرید
- خخخخخ نه اینجا خرید در کار نیست
جفتمون نشسته بودیم رو تخت ......
پرهام :دیشب له نشدی ؟!!!
-نه اتفاقا خیلیم خوب بود
پرهام:منکه اینقدر خسته بودم چیزی نفهمیدم .......
-ایشالا بعدا خوب میفهمی .....!!!!!!
پرهام :ساعت چنده ؟؟؟
-ده
پرهام :عه پس برم خونه لباسامو عوض کنم داروخونه میبینمت
-حالا صبونه بخور بعد برو
پرهام :چشم
پرهام :بیتا
-جانم
پرهام :بنظرت شانس درصد قبولی من چقدره
-واسه چی
پرهام :عه مگه بهت نگفته بودم
-چیو ؟
پرهام :که چند وقتی حدود دو سه سالی هس دارم تعلیم میبینم تا مامور بشم به قول پریا و پیام پلیس مملکت
-نه نگفتی بودی
پرهام :چرا گفته بودما
-اومممم نه نگفتی ولی فدا سرت الان گفتی فهمیدم
خب بعدش کی خبر میدن
پرهام :معلوم نیست خودمم منتظر خبر هستم فعلا که معلوم نیست
-ایشالا قبول میکنن
پرهام :دستت طلا خب من برم میبینمت 😘 😉
-فعلا 😘
با رفتن پرهام مث همیشه تنها شدم از وقتی رها نبود دلم براش تنگ میشد واسه همون حرفای چرتش واسه همه مسخره بازیاش کاش زودتر برگرده کاش حالش مثل قبل خوب بشه کاش سینا هیچ وقت نیاد کاش رها بتونه دوباره از اول شرو کنه .......
برگرفته از رمان گره #ماکانی
۱۵.۲k
۲۷ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.