درک کردن من...
درک کردن من...
ســـــــخت است ...
سخت است درک کردن من که...
غـــم هایــم را خودم میــدانم و دلم ...
که همه تنـــــها لبــخـــندهایم را میبینند ؛
و حســــــرت میـــــخورند بـــخاطر شاد بودنـــم ...
بخاطر خنده هایــــــــم ...
و هیــــــچکس ...
جز خودم نمیـــداند چقدر تنهایــــــــم ...
که چقدر میــــــترسم ...
از باخــــــــــتن .....
از یــــــخ زدن احساس و قلبــــم ...
و از زندگـــــــــــــــــــــی...
که چقدر میترسم از فرو ریختن دیوار آرزویی که با تمام احساسم ساختمش...
که چقدر میترسم از سنگ شدن و بی حس شدن قلبی که عاشق است...
که میترسم روزی برسد که قید احساسم را بزنم... آن وقت نقاب خنده ام را برای همیشه برمی دارم...
ســـــــخت است ...
سخت است درک کردن من که...
غـــم هایــم را خودم میــدانم و دلم ...
که همه تنـــــها لبــخـــندهایم را میبینند ؛
و حســــــرت میـــــخورند بـــخاطر شاد بودنـــم ...
بخاطر خنده هایــــــــم ...
و هیــــــچکس ...
جز خودم نمیـــداند چقدر تنهایــــــــم ...
که چقدر میــــــترسم ...
از باخــــــــــتن .....
از یــــــخ زدن احساس و قلبــــم ...
و از زندگـــــــــــــــــــــی...
که چقدر میترسم از فرو ریختن دیوار آرزویی که با تمام احساسم ساختمش...
که چقدر میترسم از سنگ شدن و بی حس شدن قلبی که عاشق است...
که میترسم روزی برسد که قید احساسم را بزنم... آن وقت نقاب خنده ام را برای همیشه برمی دارم...
۱.۳k
۳۰ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.