*راز دل*
*راز دل*
ماه وش :
بخاطر وضعیتم ترجیح می دادم کم برقصم واین باعث تعجب همع مخصوصا کیهان بود
کیهان : چرا نمی رقصی خوشگلم
- خستم یکم پام درد می کنه
کیهان : عزیزم بریم دکتر
خندیدم وگفتم : لازم نیست نیاز به استراحت دارم
پیشونیمو بوسید وگفت : امروز خیلی خسته شدی
- خستگیش می ارزه به این خنده هات
کیهان : قربونت برم مهربونم
کیک رو اوردن کیهان مثله بچه ها ذوق می کرد
- یه آرزو کن کیک رو فوت کن
کیهان :باشه
چشاشو بست لباش تکون می خورد داشت آرزو می کرد همه بهش می خندیدن بعدم شمع ها رو فوت کرد همه جیغ زدن با خنده با انگشتم کیک برداشتم زدم به گونه هاش
خندید واونم همین کارو کرد بعدم من کیک گذاشتم دهنش
کیهان : کیکشم عالیه مثله امشب که همه چی عالیه
یه تیکه کیک برید ودستمو گرفت از جمع حاضر فاصله گرفتیم ورفتیم نشستیم رو دوتا صندلی وبا هم کیک می خوردیم هر چقدر بچه ها اعتراض کردن بریم پیششون کیهان قبول نمی کرد با خنده نگاش می کردم
کیهان : خوشگله یه چیزی تو اون چشاته نمی خوای بگی
متعجب نگاش کردم وگفتم : چی مثلا؟!
کیهان : مثلا یه راز
- نه
کیهان : بگو
- نچ
پویا اومد به زور کیهان رو برد وسط منم رفتم وباهاشون رقصیدم همه شاد بودن وخوشحال نگاه شیطون کیهان همش طرف من بود با خنده نگاش می کردم اونم هی لب می زد جااان
پویا هولش داد طرفم وگفت : بیا بابا برای خودت کشتی مارو
تا آخر شب بزن وبرقص بود دیگه واقعا همه خسته شده بودن بجز کیهان بچه ها کادوهاشون رو دادن منم یه دستبند وگردنبد بهش کادو دادم که پوشید وکلی خوشش اومده بود بچه ها که رفتن ما هم خسته رفتیم بالا کیهان لباسهاشو دراورد ورفت حمام حسابی عرق کرده بود یه لباس راحت پوشیدم کیهانم اومد بیرون ویه لباس راحت پوشید واومد کنارم لبه ای تخت نشست وبا روغن تو دستش پاهام رو ماساژ می داد اخی دروغم رو باور کرده بود با لبخند نگاش کردم
کیهان: جونم خوشگله نگاه می کنی
- یه راز بهت بگم
کیهان کشیدم تو بغلش وگفت : اره زود بگو چی پشت چشات قایم کردی
سرمو گذاشتم رو شونه اش وآروم تو گوشش گفتم : داری بابا میشی
ازم فاصله گرفت ومتعجب نگام کرد
کیهان : بگو بخدا
- به جون خودت
بلند شد وگرفتم رو دستاش ودور می خورد
کیهان : خداااا باورم نمیشه آرزو کردم خدا هر چه زودتر بهمون یه نی نی کوچلو بده
خندیدم
کیهان : بدجنس چرا زودتر نگفتی
خندیدم وگفتم : کادوی اصلی امشبت
کیهان : جونم فدات با این کادوهات
محکم بغلم کرد وبا لذت می بوسیدم
- کیهان
ازم فاصله گرفت وگفت : جونم
- کادوی من کو
کیهان : همه چیزم مال تو
لبخند زدم اون بهترین کادوی دنیا رو بهم داده بود چیزی که از وجودش بود تو بغلش اروم بودم خدایا هیچ وقت این ارامشو ازمون نگیر
ماه وش :
بخاطر وضعیتم ترجیح می دادم کم برقصم واین باعث تعجب همع مخصوصا کیهان بود
کیهان : چرا نمی رقصی خوشگلم
- خستم یکم پام درد می کنه
کیهان : عزیزم بریم دکتر
خندیدم وگفتم : لازم نیست نیاز به استراحت دارم
پیشونیمو بوسید وگفت : امروز خیلی خسته شدی
- خستگیش می ارزه به این خنده هات
کیهان : قربونت برم مهربونم
کیک رو اوردن کیهان مثله بچه ها ذوق می کرد
- یه آرزو کن کیک رو فوت کن
کیهان :باشه
چشاشو بست لباش تکون می خورد داشت آرزو می کرد همه بهش می خندیدن بعدم شمع ها رو فوت کرد همه جیغ زدن با خنده با انگشتم کیک برداشتم زدم به گونه هاش
خندید واونم همین کارو کرد بعدم من کیک گذاشتم دهنش
کیهان : کیکشم عالیه مثله امشب که همه چی عالیه
یه تیکه کیک برید ودستمو گرفت از جمع حاضر فاصله گرفتیم ورفتیم نشستیم رو دوتا صندلی وبا هم کیک می خوردیم هر چقدر بچه ها اعتراض کردن بریم پیششون کیهان قبول نمی کرد با خنده نگاش می کردم
کیهان : خوشگله یه چیزی تو اون چشاته نمی خوای بگی
متعجب نگاش کردم وگفتم : چی مثلا؟!
کیهان : مثلا یه راز
- نه
کیهان : بگو
- نچ
پویا اومد به زور کیهان رو برد وسط منم رفتم وباهاشون رقصیدم همه شاد بودن وخوشحال نگاه شیطون کیهان همش طرف من بود با خنده نگاش می کردم اونم هی لب می زد جااان
پویا هولش داد طرفم وگفت : بیا بابا برای خودت کشتی مارو
تا آخر شب بزن وبرقص بود دیگه واقعا همه خسته شده بودن بجز کیهان بچه ها کادوهاشون رو دادن منم یه دستبند وگردنبد بهش کادو دادم که پوشید وکلی خوشش اومده بود بچه ها که رفتن ما هم خسته رفتیم بالا کیهان لباسهاشو دراورد ورفت حمام حسابی عرق کرده بود یه لباس راحت پوشیدم کیهانم اومد بیرون ویه لباس راحت پوشید واومد کنارم لبه ای تخت نشست وبا روغن تو دستش پاهام رو ماساژ می داد اخی دروغم رو باور کرده بود با لبخند نگاش کردم
کیهان: جونم خوشگله نگاه می کنی
- یه راز بهت بگم
کیهان کشیدم تو بغلش وگفت : اره زود بگو چی پشت چشات قایم کردی
سرمو گذاشتم رو شونه اش وآروم تو گوشش گفتم : داری بابا میشی
ازم فاصله گرفت ومتعجب نگام کرد
کیهان : بگو بخدا
- به جون خودت
بلند شد وگرفتم رو دستاش ودور می خورد
کیهان : خداااا باورم نمیشه آرزو کردم خدا هر چه زودتر بهمون یه نی نی کوچلو بده
خندیدم
کیهان : بدجنس چرا زودتر نگفتی
خندیدم وگفتم : کادوی اصلی امشبت
کیهان : جونم فدات با این کادوهات
محکم بغلم کرد وبا لذت می بوسیدم
- کیهان
ازم فاصله گرفت وگفت : جونم
- کادوی من کو
کیهان : همه چیزم مال تو
لبخند زدم اون بهترین کادوی دنیا رو بهم داده بود چیزی که از وجودش بود تو بغلش اروم بودم خدایا هیچ وقت این ارامشو ازمون نگیر
۱۴.۶k
۰۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.