رمان همسر اجباری پارت صد وشانزده
#رمان_همسر_اجباری #پارت_صد وشانزده
لبخند رو صورتش نقش بست سریع جمش کرد که من نبینم
خب دیگه بسه با این اخمات.بازشون کن اون پاکت سیگار.
-مرسی البته تو باید ازم ممنون باشی که نزاشتمو جونتو نجات دادم
-آی آی االن برش میدارمآ.
-نه نه باشه ممنون از لطفت.
و هردو خندیدیم.بعد از اون خنده هردو ساکت شدیم و معلوم بود آنا هم مثل من تو فکره. تا رسیدیم هیچ کدوم
حرفی نزدیم.از ماشین پیاده شدم که آنا هم ماشینو خاموش کردو پیاده شد. چمدونو دستم گرفتمو راه افتادیم
صدای چرخای چمدون تنها صدای بین منو آنا بود هردو توسکوت ب سمت در وردی رفتم موقع خدافظی بود
چرخیدم سمت آنا
وگفتم خب دیگه آنی خانم.اگه بدی از ما دیدی حالل کن خوبیاهم هرچی بوده از خودت بوده.
-توام همینطور.
صداش آروم بود. خییلی.
سرشو باال گرفت نگاهش رو کراواتم ثابت موند.
دستشو اورد باال و کراوانمو یقه لباسمو مرتب کرد.
-آریا واست آرزوی سالمتی و موفقیت دارم.
خیلی گرفته بود صداشو چهره معصومش.
خم شدم و لپشو بوسیدم.
گفتم خدافظ
و بی معطلی رفتم سمت باجه واسه تحویل بلیط
آریا رفت تاوقتی از دیدم افتاد نگاهش میردم. یه بغض عجیبی تو گلوم لونه کرده. سوار ماشین شدن شدم یه نفس
عمیییییییق تو فضای ماشین کشیدم بی عطر آریا رو با تمام وجود میخواستم اشک از چشام سرازیر شد سرمو
گذاشتم رو فرمون وشرو کردم ب گریه کردن.
خدایا....
با مشت میزد رو فرمونو اشکام میچکید
خدایا آریام رفت جلو چشم.
خدایا چطور میزاشتم نره این خودخواهی بود بخاطر خودم زندگی و آینده خیلیای دیگه رو خراب کنم. خددددا
شاید اگه میگفتم بمون مسخرم میکرد اون از اول گفت عشق ممنوع ما فقط هم خونه ایم .خدددددایا دارم دق
میکنم.من همه چیمو از دست دادم الاقل هم خونه امو از نمیگرفتی.
خدایا این چه حکمتی که عاشقم کردی جلو چشمم عشقم بره و من نگاهش کنم.سرمو از رو فرمون برداشتمو یه
بوسه روفرمون زدم.جای دستای آریا اینجا بود تو دستاش فرمونو میگرفت.
صدای گوشیم اومد احسان بوداالن بایددیگه شرکت باشه .صدای احسان تو گوشم پیچید الو آجی جون کجا
موندی.کلی کار داریمآ
کلمه آجی احسان یه لحظه بغضمو بیشتر کرد نتونستم عادی حرف بزنم.
با صدایی لرزونی وبغضی ک توگلوم داشتم بزور کنترلش کردم که با گریه همراه نشه .
-داداشی...
-جان داداشی چی شده...
نمیشد حرف بزنم بغضمو هرکار کردم نشد قورت بودم.
-داداشی آریا رفت.
-آنا جان آروم باش.
-کجایی
Comments please
لبخند رو صورتش نقش بست سریع جمش کرد که من نبینم
خب دیگه بسه با این اخمات.بازشون کن اون پاکت سیگار.
-مرسی البته تو باید ازم ممنون باشی که نزاشتمو جونتو نجات دادم
-آی آی االن برش میدارمآ.
-نه نه باشه ممنون از لطفت.
و هردو خندیدیم.بعد از اون خنده هردو ساکت شدیم و معلوم بود آنا هم مثل من تو فکره. تا رسیدیم هیچ کدوم
حرفی نزدیم.از ماشین پیاده شدم که آنا هم ماشینو خاموش کردو پیاده شد. چمدونو دستم گرفتمو راه افتادیم
صدای چرخای چمدون تنها صدای بین منو آنا بود هردو توسکوت ب سمت در وردی رفتم موقع خدافظی بود
چرخیدم سمت آنا
وگفتم خب دیگه آنی خانم.اگه بدی از ما دیدی حالل کن خوبیاهم هرچی بوده از خودت بوده.
-توام همینطور.
صداش آروم بود. خییلی.
سرشو باال گرفت نگاهش رو کراواتم ثابت موند.
دستشو اورد باال و کراوانمو یقه لباسمو مرتب کرد.
-آریا واست آرزوی سالمتی و موفقیت دارم.
خیلی گرفته بود صداشو چهره معصومش.
خم شدم و لپشو بوسیدم.
گفتم خدافظ
و بی معطلی رفتم سمت باجه واسه تحویل بلیط
آریا رفت تاوقتی از دیدم افتاد نگاهش میردم. یه بغض عجیبی تو گلوم لونه کرده. سوار ماشین شدن شدم یه نفس
عمیییییییق تو فضای ماشین کشیدم بی عطر آریا رو با تمام وجود میخواستم اشک از چشام سرازیر شد سرمو
گذاشتم رو فرمون وشرو کردم ب گریه کردن.
خدایا....
با مشت میزد رو فرمونو اشکام میچکید
خدایا آریام رفت جلو چشم.
خدایا چطور میزاشتم نره این خودخواهی بود بخاطر خودم زندگی و آینده خیلیای دیگه رو خراب کنم. خددددا
شاید اگه میگفتم بمون مسخرم میکرد اون از اول گفت عشق ممنوع ما فقط هم خونه ایم .خدددددایا دارم دق
میکنم.من همه چیمو از دست دادم الاقل هم خونه امو از نمیگرفتی.
خدایا این چه حکمتی که عاشقم کردی جلو چشمم عشقم بره و من نگاهش کنم.سرمو از رو فرمون برداشتمو یه
بوسه روفرمون زدم.جای دستای آریا اینجا بود تو دستاش فرمونو میگرفت.
صدای گوشیم اومد احسان بوداالن بایددیگه شرکت باشه .صدای احسان تو گوشم پیچید الو آجی جون کجا
موندی.کلی کار داریمآ
کلمه آجی احسان یه لحظه بغضمو بیشتر کرد نتونستم عادی حرف بزنم.
با صدایی لرزونی وبغضی ک توگلوم داشتم بزور کنترلش کردم که با گریه همراه نشه .
-داداشی...
-جان داداشی چی شده...
نمیشد حرف بزنم بغضمو هرکار کردم نشد قورت بودم.
-داداشی آریا رفت.
-آنا جان آروم باش.
-کجایی
Comments please
۵.۶k
۱۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.