📓 داستان ترسناک کوتاه
📓 #داستان ترسناک کوتاه
بدترین بلا سرم اومد...
۱۲ سالم بود. حسابی به داستان ها و فیلم های ترسناک علاقه داشتم. همچنین به احضار روح و جن و بازی های مخوف. دوست صمیمی من هم پایه این جور چیزا بود و با هم انجام می دادیم. روش های زیادی برای احضار روح و جن امتحان کرده بودیم و به در بسته بر خورده بودم. تا اینکه...
از روش آینه کمک گرفتیم. نصف شب رفتیم و ۷ شمع روشن کردیم و کار های دیگه... ورد خوندیم و از اواح تقاضا کردیم که خودشون رو به ما نشون بدن. دوست من خیلی شر طلبه. واسه همین وقتی که من داشتم زیر لب ورد رو تکرار می کردم اون کار خلاف رو یعنی زل زدن به افق آینه رو انجام داد که باعث خشمگین شدن ارواح شد. بالاخره بعد از ماه ها تلاش موفق به دیدن روح شدیم، ولی اون ها از دست دوست احمقم عصبی شده بودن. شمع ها خاموش شدن و صدای جیغ خونه رو برداشت. ما که ناشی بودیم نمی دونستیم که چی کار کنیم من سریع یه دعا که بلد بودم برای محافظت خوندم. دیگه صدای جیغ نیومد. سریع بیرون رفتیم و قرآن و ورد خوندیم برای دور کردن هر گونه شیاطین. وضع درست شد و ما دیگه هیچ وقت سمت این جور کار ها نرفتیم. ولی یه ماه بعد دوستم با اسید به قتل رسید و هیچ وقت قاتل پیدا شد. من هم دیوونه شدم و حالت مصرف مواد مخدر بهم دست داد ولی پاک بودم. چند وقت تحت درمان بودم. بعد از گذشت چند ماه که بهتر شدم، پیش دایی دوستم که جنگیر بود و اتفاقا همه روش های احضار اون به یاد داده بود رفتم. اون بهم گفت که کار دوستم باعث نفرین شده و من شاید تا آخر عمرم دیوانه شم. ولی قضیه به خیر گذشت و من از اون به بعد عبرت گرفتم و آدم شدم... دوستان لطف کنید سمت این جور چیزا نرید. ممنون.
بدترین بلا سرم اومد...
۱۲ سالم بود. حسابی به داستان ها و فیلم های ترسناک علاقه داشتم. همچنین به احضار روح و جن و بازی های مخوف. دوست صمیمی من هم پایه این جور چیزا بود و با هم انجام می دادیم. روش های زیادی برای احضار روح و جن امتحان کرده بودیم و به در بسته بر خورده بودم. تا اینکه...
از روش آینه کمک گرفتیم. نصف شب رفتیم و ۷ شمع روشن کردیم و کار های دیگه... ورد خوندیم و از اواح تقاضا کردیم که خودشون رو به ما نشون بدن. دوست من خیلی شر طلبه. واسه همین وقتی که من داشتم زیر لب ورد رو تکرار می کردم اون کار خلاف رو یعنی زل زدن به افق آینه رو انجام داد که باعث خشمگین شدن ارواح شد. بالاخره بعد از ماه ها تلاش موفق به دیدن روح شدیم، ولی اون ها از دست دوست احمقم عصبی شده بودن. شمع ها خاموش شدن و صدای جیغ خونه رو برداشت. ما که ناشی بودیم نمی دونستیم که چی کار کنیم من سریع یه دعا که بلد بودم برای محافظت خوندم. دیگه صدای جیغ نیومد. سریع بیرون رفتیم و قرآن و ورد خوندیم برای دور کردن هر گونه شیاطین. وضع درست شد و ما دیگه هیچ وقت سمت این جور کار ها نرفتیم. ولی یه ماه بعد دوستم با اسید به قتل رسید و هیچ وقت قاتل پیدا شد. من هم دیوونه شدم و حالت مصرف مواد مخدر بهم دست داد ولی پاک بودم. چند وقت تحت درمان بودم. بعد از گذشت چند ماه که بهتر شدم، پیش دایی دوستم که جنگیر بود و اتفاقا همه روش های احضار اون به یاد داده بود رفتم. اون بهم گفت که کار دوستم باعث نفرین شده و من شاید تا آخر عمرم دیوانه شم. ولی قضیه به خیر گذشت و من از اون به بعد عبرت گرفتم و آدم شدم... دوستان لطف کنید سمت این جور چیزا نرید. ممنون.
۲.۸k
۲۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.