هر شب که ماه سیمایت
هر شب که ماه سیمایت
در آسمان دلم هویدا می شود
در رقص هزار و یک ستاره می چرخم
تا صبح شود
تا دوباره خورشید عشق طلوع کند
دستانم را
بر گونه های پر نور آفتاب می کشم
روزی دگر آغاز می شود
اما همچنان تو را
میان شبها جا گذاشته ام
کنار پنجره کمین می کنم
تا مثل هر شب
تو باز آیی
تا رنگ و رخسار این کلبه تاریک
دوباره با نور ماهت
مهتابی شود...
شب دراز است و من
در میان چشمک ستارگان
شب پوی ستاره ی چشمان تو ام...
در آسمان دلم هویدا می شود
در رقص هزار و یک ستاره می چرخم
تا صبح شود
تا دوباره خورشید عشق طلوع کند
دستانم را
بر گونه های پر نور آفتاب می کشم
روزی دگر آغاز می شود
اما همچنان تو را
میان شبها جا گذاشته ام
کنار پنجره کمین می کنم
تا مثل هر شب
تو باز آیی
تا رنگ و رخسار این کلبه تاریک
دوباره با نور ماهت
مهتابی شود...
شب دراز است و من
در میان چشمک ستارگان
شب پوی ستاره ی چشمان تو ام...
۶.۰k
۲۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.