قسمت پنجم پارت اول
قسمت پنجم پارت اول
جین یونگ بعد از رسوندن سوزی برای بار هزارم گوشی یوگیوم رو گرفت ولی جوابی دریافت نکرد .
با سرعت به سمت سازمان رفت .
وقتی از ماشین پیاد شد لرزشی توی جیبش حس کرد
- الو بله یونگجه شی
- سلام اقای پارک یوگیومم همراهتونه ؟
- اه یونگجه شی راستش از خونه رفته هنوزم برنگشته
- اه واقعا اشکالی نداره من خودم درستش میکنم شما فقط رو کارتون تمرکز کنید
جین یونگ گوشی رو توی جیبیش کرد و به طرف در ورودی رفت و وارد شد .
...................
یونگجه بعد از قطع کردن تماس یه نگاهی به خودش تو اینه نگاه کرد و از خونه خارج شد وقتی از ورودی ساختمان خارج شد ماشین جه بوم رو دید و سمتش رفت و سوارش شد
- سلامی سمور ابی من چطوره
- چطور میتونم باشم جه بوم هیچ میدونی چقد برام سخته هرروز ریختش رو ببینم راستی یوگیوم پیش توعه ؟
- اره ولی تو از کجا فهمیدی
- هان اها جین یانگ گفت بهم دیگ
جه بوم سری تکون داد
- خوب یونگجه شی بهترین و خوشمل ترین دوست پسر دنیا بریم یه دلی از غذا دراریم
یونگجه درحال بستن کمربندش با هیجان گفت بریمممممم
یونگجه تمام راه با خودش فک میکرد این پسر جدی چجوری وقتی به اون میرسه انقد کیوت و دوست داشتنی میشه ؟
جه بوم یونگجه رو به رستوران همیشه گیشون برد و بعد از اینکه یه دلی از غذا در اوردن اون رو به
سینما برد و برای بار سوم فیلم مورد علاقه اشون رو دیدن بعد از اون جه بوم یونگجه رو به خونش رسوند و به سمت خونه که چه عرض کنم مکان یجورایی میشه گفت خودشون برگشت بعد از پارک ماشین به سمت اتاق سوزی رفت .
- من دیشبو با یونگجه بودم امروزم باهم رفتیم سر دیت تو چیکار کردی ؟
سوزی یکم مکث کرد
- حدسم درست بود اون دوسم داره .
- این که معلومه چی شد حالا خوشگل خانوم .
- فردا میریم سر دیت .
جه بوم از این حرف سوزی واقعا شوکه شده و چشاش گرد شد
- جاننن ؟ نکنه باهاش خوابیدی ؟ ببینم چرا کبکت خروس میخونه نکنه توام دوسش داری نونا میدونی اگه عاشقش بشی چی میشه ؟
سوزی با کمی مکث قیافه حق به جانب گرفت
- اره میدونم چی میشی منم عاشقش نشدم پس تموم کن این سرکوفت هات رو
جمله ی اخر رو با کمی بغض که جی بی متوجه ش نشد و خودشم نفهمید برای چیه گفت
- خب به هرحال مراقب احساساتش باش و زودتر بیارش تو تیم که این کابوس طولانی هرچه زودتر تموم بشه و هرکدوممونم بریم سر زندگیمون .
این رو گفت و بدون منتظر جواب سوزی شدن از اتاق فاصله گرفت و به سمت اتاق تمرین رفت تا سرکی به معلم مارک و دانش اموز بازیگوش یوگیوم بزنه و تو دلش خدا خدا میکرد که کاش مارک دست از پوکر فیس بودنش برداشته باشه و به یوگیوم خوب یاد داده باشه یا حداقل باعث شده باشه یخ یوگیوم باز بشه و انقدر خجالتی نباشه و با اونا غریبی نکنه هرچی باشه اون فقط پونزده سالشه و خب حتما براش سخته
جین یونگ بعد از رسوندن سوزی برای بار هزارم گوشی یوگیوم رو گرفت ولی جوابی دریافت نکرد .
با سرعت به سمت سازمان رفت .
وقتی از ماشین پیاد شد لرزشی توی جیبش حس کرد
- الو بله یونگجه شی
- سلام اقای پارک یوگیومم همراهتونه ؟
- اه یونگجه شی راستش از خونه رفته هنوزم برنگشته
- اه واقعا اشکالی نداره من خودم درستش میکنم شما فقط رو کارتون تمرکز کنید
جین یونگ گوشی رو توی جیبیش کرد و به طرف در ورودی رفت و وارد شد .
...................
یونگجه بعد از قطع کردن تماس یه نگاهی به خودش تو اینه نگاه کرد و از خونه خارج شد وقتی از ورودی ساختمان خارج شد ماشین جه بوم رو دید و سمتش رفت و سوارش شد
- سلامی سمور ابی من چطوره
- چطور میتونم باشم جه بوم هیچ میدونی چقد برام سخته هرروز ریختش رو ببینم راستی یوگیوم پیش توعه ؟
- اره ولی تو از کجا فهمیدی
- هان اها جین یانگ گفت بهم دیگ
جه بوم سری تکون داد
- خوب یونگجه شی بهترین و خوشمل ترین دوست پسر دنیا بریم یه دلی از غذا دراریم
یونگجه درحال بستن کمربندش با هیجان گفت بریمممممم
یونگجه تمام راه با خودش فک میکرد این پسر جدی چجوری وقتی به اون میرسه انقد کیوت و دوست داشتنی میشه ؟
جه بوم یونگجه رو به رستوران همیشه گیشون برد و بعد از اینکه یه دلی از غذا در اوردن اون رو به
سینما برد و برای بار سوم فیلم مورد علاقه اشون رو دیدن بعد از اون جه بوم یونگجه رو به خونش رسوند و به سمت خونه که چه عرض کنم مکان یجورایی میشه گفت خودشون برگشت بعد از پارک ماشین به سمت اتاق سوزی رفت .
- من دیشبو با یونگجه بودم امروزم باهم رفتیم سر دیت تو چیکار کردی ؟
سوزی یکم مکث کرد
- حدسم درست بود اون دوسم داره .
- این که معلومه چی شد حالا خوشگل خانوم .
- فردا میریم سر دیت .
جه بوم از این حرف سوزی واقعا شوکه شده و چشاش گرد شد
- جاننن ؟ نکنه باهاش خوابیدی ؟ ببینم چرا کبکت خروس میخونه نکنه توام دوسش داری نونا میدونی اگه عاشقش بشی چی میشه ؟
سوزی با کمی مکث قیافه حق به جانب گرفت
- اره میدونم چی میشی منم عاشقش نشدم پس تموم کن این سرکوفت هات رو
جمله ی اخر رو با کمی بغض که جی بی متوجه ش نشد و خودشم نفهمید برای چیه گفت
- خب به هرحال مراقب احساساتش باش و زودتر بیارش تو تیم که این کابوس طولانی هرچه زودتر تموم بشه و هرکدوممونم بریم سر زندگیمون .
این رو گفت و بدون منتظر جواب سوزی شدن از اتاق فاصله گرفت و به سمت اتاق تمرین رفت تا سرکی به معلم مارک و دانش اموز بازیگوش یوگیوم بزنه و تو دلش خدا خدا میکرد که کاش مارک دست از پوکر فیس بودنش برداشته باشه و به یوگیوم خوب یاد داده باشه یا حداقل باعث شده باشه یخ یوگیوم باز بشه و انقدر خجالتی نباشه و با اونا غریبی نکنه هرچی باشه اون فقط پونزده سالشه و خب حتما براش سخته
۸.۸k
۲۳ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.