پارت دوم
پارت دوم
مارک و یوگیوم بدون اینکه بفهمن رو کف سرد زمین به یه چرت نیم ساعته دعوت شدن یوگیوم وقتی میخواست غلط بزنه طرف چپ برگشت و به خیال اینکه تو اتاق گرم خودشه و تو تخت خودشه مارک رو به امید اینکه متکای دوست داشتنیشه بغل کرد و تو بغلش فشارش اینکارش باعث بیدار شدن مارک شد وقتی مارک خودش رو تو اون صحنه دید شوکه شد چون مثل اینکه اونم قبلا مثل یوگیوم به همین امید اونو بغل کرده بود تو اون لحظه مارک به غیر از حس معذبی . چندشی و شاید شوک و یه حس جدید حس کرد حسی که برای اولین بار تو زندگی داشت تجربه اش میکرد قلبش تند تر میزد و با خودش فکر میکرد که قلبش با خودش مسابقه گذاشته تو این فکرا بود که بدون اراده لباهاش رو خیلی اروم روی لباهای یوگیوم گذاشت بدون حرکت و غیر ارادی چشمهاش رو بست یوگیوم ایندفعه به خاطر این حرکت مارک بیدار شد و وقتی خودش رو تو اون پوزیشن که مارک اونو بغل کرده و اونم مارک رو و از همه بدتر لبای خوشگل مارک روی لباش بوده شوکه شد مارک رو پس زد و مثل دخترا شروع جیغ جیغ کردن کرد
مارک وقتی صدای داد و فریاد های یوگیوم رو شنید تازه دوزاریش افتاد که چی شده و چه غلطی کرده بدون خواست قبلی و شاید قلبی اولین بوسش رو به یه ادم دختر باز داده بود اونم از جنس خودش وقتی اینارو فهمید خودشم شروع کرد به جیغ زدن که جه بوم در رو باز کرد و وارد شد و اینکارش باعث شد اون دوتا دختر جیغ جیغو اروم بگیرند جی بی که سکوت اون هارو دید و البته اینکه تو بغل هم بودن واقعا احساس شوک و شاید ترس پیدا کرد و وقتی خودش رو پیدا کرد از اتاق بیرون پریده بود و دستش رو روی سینه ی بیتابش گذاشته بود
یوگیوم وقتی دید جی بی رفته خودش رو ول کرد رو زمین و مارک صداش رو کلفت کرد
- داشتی چه غلطی میکرد دقیقا لعنتی تو ....
یوگیوم که از این تن صدای مارک شکه شد اون رگ عوضی بودنش زد بالا و شروع کرد به کرم ریختن
- اول اینکه تو پیش قدم شدی بعدم چیه حالا یه بوسه بود دیگه نکنه اولین بوست بود کلک
یوگیوم جمله اخر رو در هینی که داشت به مارک نزدیک میشد زد و با خودش فکر میکرد یه سرگرمی جدید پیدا کرده همونجور که اغواگرانه به سمتش حرکت میکرد گفت
- نکنه دوسم داری و رو نمیکنی هان ؟
مارک با تمام زورش یوگیوم رو پرت کرد اونور و بلند شد وایساد و خودش رو تکوند
- دوست داشتن
پوزخندی زد
- تو خواب ببینی بچه من ازت سه سال بزرگترم و اینکه اون اولین بوسم نبود
یوگیوم که از اینهمه ساده لوحی مارک خنده اش گرفته بود بلند شد و کنارش وایساد و با پوزخند تو گوشش زمزمه کرد
- باشه تو منو دوست نداری اینم اولین بوست نبود
یوگیوم گفت و از اتاق بیرون اومد و به اتاق خودش برگشت و مارک هم به جای خالیه اون خیره شد.
بخاطر تاخیر معذرت میخوام این چند روز مسافرت بودم
مارک و یوگیوم بدون اینکه بفهمن رو کف سرد زمین به یه چرت نیم ساعته دعوت شدن یوگیوم وقتی میخواست غلط بزنه طرف چپ برگشت و به خیال اینکه تو اتاق گرم خودشه و تو تخت خودشه مارک رو به امید اینکه متکای دوست داشتنیشه بغل کرد و تو بغلش فشارش اینکارش باعث بیدار شدن مارک شد وقتی مارک خودش رو تو اون صحنه دید شوکه شد چون مثل اینکه اونم قبلا مثل یوگیوم به همین امید اونو بغل کرده بود تو اون لحظه مارک به غیر از حس معذبی . چندشی و شاید شوک و یه حس جدید حس کرد حسی که برای اولین بار تو زندگی داشت تجربه اش میکرد قلبش تند تر میزد و با خودش فکر میکرد که قلبش با خودش مسابقه گذاشته تو این فکرا بود که بدون اراده لباهاش رو خیلی اروم روی لباهای یوگیوم گذاشت بدون حرکت و غیر ارادی چشمهاش رو بست یوگیوم ایندفعه به خاطر این حرکت مارک بیدار شد و وقتی خودش رو تو اون پوزیشن که مارک اونو بغل کرده و اونم مارک رو و از همه بدتر لبای خوشگل مارک روی لباش بوده شوکه شد مارک رو پس زد و مثل دخترا شروع جیغ جیغ کردن کرد
مارک وقتی صدای داد و فریاد های یوگیوم رو شنید تازه دوزاریش افتاد که چی شده و چه غلطی کرده بدون خواست قبلی و شاید قلبی اولین بوسش رو به یه ادم دختر باز داده بود اونم از جنس خودش وقتی اینارو فهمید خودشم شروع کرد به جیغ زدن که جه بوم در رو باز کرد و وارد شد و اینکارش باعث شد اون دوتا دختر جیغ جیغو اروم بگیرند جی بی که سکوت اون هارو دید و البته اینکه تو بغل هم بودن واقعا احساس شوک و شاید ترس پیدا کرد و وقتی خودش رو پیدا کرد از اتاق بیرون پریده بود و دستش رو روی سینه ی بیتابش گذاشته بود
یوگیوم وقتی دید جی بی رفته خودش رو ول کرد رو زمین و مارک صداش رو کلفت کرد
- داشتی چه غلطی میکرد دقیقا لعنتی تو ....
یوگیوم که از این تن صدای مارک شکه شد اون رگ عوضی بودنش زد بالا و شروع کرد به کرم ریختن
- اول اینکه تو پیش قدم شدی بعدم چیه حالا یه بوسه بود دیگه نکنه اولین بوست بود کلک
یوگیوم جمله اخر رو در هینی که داشت به مارک نزدیک میشد زد و با خودش فکر میکرد یه سرگرمی جدید پیدا کرده همونجور که اغواگرانه به سمتش حرکت میکرد گفت
- نکنه دوسم داری و رو نمیکنی هان ؟
مارک با تمام زورش یوگیوم رو پرت کرد اونور و بلند شد وایساد و خودش رو تکوند
- دوست داشتن
پوزخندی زد
- تو خواب ببینی بچه من ازت سه سال بزرگترم و اینکه اون اولین بوسم نبود
یوگیوم که از اینهمه ساده لوحی مارک خنده اش گرفته بود بلند شد و کنارش وایساد و با پوزخند تو گوشش زمزمه کرد
- باشه تو منو دوست نداری اینم اولین بوست نبود
یوگیوم گفت و از اتاق بیرون اومد و به اتاق خودش برگشت و مارک هم به جای خالیه اون خیره شد.
بخاطر تاخیر معذرت میخوام این چند روز مسافرت بودم
۱۳.۳k
۲۳ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.