کجاست مادرم ؟وقتی زمانه سخت میگیرد
کجاست مادرم ؟وقتی زمانه سخت میگیرد
وقتی که قلبم از بی انصافیِ آدم ها ترک بر می دارد
بغض که میکنم صدای جانم گفتن هایش توی گوشم میپیچد ،برمیگردم و نیست ، درد میکشم و نیست ،اشک میریزم و نیست !
بدونِ مادر ، همه هم که باشند، انگار که هیچکس نیست !
همه هم که تو را بخواهند،انگار که هیچکس تو را نمیخواهد
همه هم که نوازشت کنند، انگار که هیچکس ... مادر "همه" است ،همه ی آدم ،همه ی دنیای آدم !
من هم داشتمش ،
من هم در آغوشِ مادرانه ای بزرگ شده ام ،
من هم پا به پایِ مادری تمامِ کوچه هایِ کودکی ام را دویده ام ،
بغض که میکردم دستانِ مادرانه ای برایِ اشک هایم آستین میشد ،
من هم روزی مادری داشته ام ،کسی که شیطنت های کودکانه ام را به جانِ شیرینش می خرید
و من مشتاقانه تماشایش کرده ام وقتی با عشقِ خالصانه اش برایم خوش طعم ترین غذاهایِ دنیا را می پخت ،وقتی پارگیِ پیراهنم را می دوخت ،وقتی همپایِ کودکی ام می نشست و همبازی ام میشد .
و حالا نیست !
به یادِ چهره ی مهربانش می افتم و بغض می کنم،
به جای خالی اش کنارِ بیقراری ام خیره میشوم و از درون ،هزاران بار میشکنم .
چقدر در میانِ جمع، تنها و غریبم بدونِ او
چقدر بی کسم ، و چقدرغمگین و بی پناه ...
منی که دیگر کسی را ندارم برایم دعا کند ،
منی که حواسم نبود و فرشته ام را به دورترین آسمانِ خدا فرستادند ،
می خواهمش و نیست ،
می جویمش و نیست ،
می گریمش و نیست ...
آی دنیا ! هرچه میخواهی به من سخت بگیر ،
من مادری ندارم که آهِ مادرانه اش زمین گیرت کند ...
ولی وای به حالت !
وای به حالت اگر "مادرم" بفهمد !
نرگس_صرافیان_طوفان
تقدیم به آنها که مادرانشان زمینی نیست ! اما هوایشان را دارد ،
حتی از دورترین آسمانِ خدا .
وقتی که قلبم از بی انصافیِ آدم ها ترک بر می دارد
بغض که میکنم صدای جانم گفتن هایش توی گوشم میپیچد ،برمیگردم و نیست ، درد میکشم و نیست ،اشک میریزم و نیست !
بدونِ مادر ، همه هم که باشند، انگار که هیچکس نیست !
همه هم که تو را بخواهند،انگار که هیچکس تو را نمیخواهد
همه هم که نوازشت کنند، انگار که هیچکس ... مادر "همه" است ،همه ی آدم ،همه ی دنیای آدم !
من هم داشتمش ،
من هم در آغوشِ مادرانه ای بزرگ شده ام ،
من هم پا به پایِ مادری تمامِ کوچه هایِ کودکی ام را دویده ام ،
بغض که میکردم دستانِ مادرانه ای برایِ اشک هایم آستین میشد ،
من هم روزی مادری داشته ام ،کسی که شیطنت های کودکانه ام را به جانِ شیرینش می خرید
و من مشتاقانه تماشایش کرده ام وقتی با عشقِ خالصانه اش برایم خوش طعم ترین غذاهایِ دنیا را می پخت ،وقتی پارگیِ پیراهنم را می دوخت ،وقتی همپایِ کودکی ام می نشست و همبازی ام میشد .
و حالا نیست !
به یادِ چهره ی مهربانش می افتم و بغض می کنم،
به جای خالی اش کنارِ بیقراری ام خیره میشوم و از درون ،هزاران بار میشکنم .
چقدر در میانِ جمع، تنها و غریبم بدونِ او
چقدر بی کسم ، و چقدرغمگین و بی پناه ...
منی که دیگر کسی را ندارم برایم دعا کند ،
منی که حواسم نبود و فرشته ام را به دورترین آسمانِ خدا فرستادند ،
می خواهمش و نیست ،
می جویمش و نیست ،
می گریمش و نیست ...
آی دنیا ! هرچه میخواهی به من سخت بگیر ،
من مادری ندارم که آهِ مادرانه اش زمین گیرت کند ...
ولی وای به حالت !
وای به حالت اگر "مادرم" بفهمد !
نرگس_صرافیان_طوفان
تقدیم به آنها که مادرانشان زمینی نیست ! اما هوایشان را دارد ،
حتی از دورترین آسمانِ خدا .
۷.۳k
۰۴ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.