پارت ۳۴ : تو گوشیم پیام اومده بود رفتم پیام و خوندم جیمین
پارت ۳۴ : تو گوشیم پیام اومده بود رفتم پیام و خوندم جیمین نوشته بود : سلام چرا رفتی می موندی همین جا نوشتم : سلام نه نمیخواستم بیشتر اذیت کنم شما رو بعد چند دقیقه جواب داد : خب اگر نمیای من میام من : باشه ولی باهام کار داری یا فقط همین طوری میای جیمین : نه کاری باهات ندارم میخوام پیشت باشم من : باشه منتظرم . رفتم تو اتاق موهام و شکل گوجه ای کردم و بعد دقایقی زنگ درو زد رفتم درو باز کردم و گفتم : سلام بیا تو . جیمین خیلی خسته و شرمنده بود گفتم : چیه چرا اینقدر شرمنده ای جیمین : متاسفم ، میدونم رفتار جونگ کوک خوب نبود ولی من به جای اون متاسفم لبخندی زدم و گفتم : مهم نیست شاید نگرانی اونو عصبانی میکنه حالا نمیای تو . اومد داخل . بیکار بودیم . از رو مبل بلند شدم و رفتم تو آشپز خونه. آخ یادم اومد به جیمین گفتم : امم جیمین تو غذا میخوری جیمین : نه نمی خورم من : امشب پیش من می خوابی جیمین : اممم نمیدونم اگر اجازه بدی که میخوابم اگه ندی من میرم من : من که اجازه میدم ولی اون مهم نیست کجا می خوابی جیمین : کنار تو من : کنار من ؟؟؟؟ . لبخند خبیثانه زد و گفت : آره مگه چیه میخوام پیش تو بخوابم من : باشه فقط بگم من میرم بخوابم جیمین : باشه برو من بیدارم . اوف رفتم تو اتاق و رو تخت دراز کشیدم اصلاً خوابم نمیبرد به سمت چپ غلتی خوردم و صدای باز شدن درو شنیدم اومد رو تخت دراز کشید . دستاش و دور شکمم حلقه کرد و لباشو چسباند پشت گردنم اصلاً خوابم نمیبرد . جیمین دست راستش رو روی بدن میکشید و میاورد بالا. با دستش و زیر گردنم گذاشت
۷۷.۹k
۰۶ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.