پارت صدو یازده
#پارت صدو یازده
امیر علی :
به محض رسیدن به خونه آرمان دویید تو بغلم خم شدم بوسیدمش
- این بوی چیه مامان
مامان : نمی دونم نازنین تو آشپزخونه است
- این دود چیه
دوییدم طرف آشپزخونه با دیدن رُز که افتاده بود کف آشپزخونه از ترس یه لحظه قلبم وایساد گاز رو خاموش کردم
رُز ...مامان ...
بغلش کردم وبردمش تو سالن مامان با دیدنش جیغی زد وگفت : یا امام رضا چی شده امیر علی ؟!
- نمی دونم
مامان آب آورد یکم ریختم رو صورتش تکونی خورد دستشو گرفتم جون نداشت
- مامان چی شده چرا رُز از حال رفته
مامان با ترس گفت : نمی دونم
- میبرمش دکتر بدنش یخ کرده
مامان رفت براش مانتو بیاره خم شدم پیشونیشو بوسیدم چشاشوباز کرد دستاشو گرفتم تو دستام وماساژ دادم مثله یخ بود
- مامان
مامان اومد وگفت : جونم مامان
مانتوش رو تنش کردم وبغلش کردم وتند رفتم پایین حاجی هم زمان اومد وبا دیدن رُز تو بغلم گفت : چی شده امیر علی
- نمی دونم حالش بده فکر کنم فشارش اومده پایین
بابا در رو برام باز کرد رُز رو گذاشتم رو صندلی جلو وصندلی رو خابوندم کتمو درآوردم انداختم روش تند سوار ماشین شدم واز خونه اومدم بیرون نمی دونم چطور رسیدم بیمارستان زود رُز رو بغلش کردم ورفتم داخل ازم گرفتنش وگذاشتنش رو تخت منم پشت سرش دکتر اومد ومعاینه اش کرد حدسم درست بود فشارش اومده بود پایین بهش سروم زدن همونجا موندم تا وقتی حالش بهتر شد وچشاشو باز کرد نگاهم کرد
- خوبی
رُز : خوبم نمی دونم یهو چم شد
- سلام
برگشتم رهام ورها اومدن کنارمون
رها : چی شده رُز؟
رهام : چی شده آبجی
رهام دستشو گرفت وگفت : چرا انقدر سردی
رُز : نمی دونم
نگاهمو ازش گرفتم ورفتم بیرون چقدر ضعیف ولاغر شده بود دلیل حالش چی بود ؟!
- امیر علی
- چیه رهام
زد به شونه ام وگفت : تف به معرفتت امیر علی یعنی ما غریبه ایم
- چی میگی
خندید ویه برگه نشون داد وگفت : بابا شدی چشم عسلی
متعجب رهام رو نگاه کردم زد زیر خنده وگفت : چشاشو چته
- مسخره بازی در نیار رهام
رهام : بیا خودت ببین بخدا راس میگم بابا شدی مبارکه
- چی میگی رهام ...یعنی رُز...
رهام : اره ...بابا شدی پسر نمی دونم چرا خندم می گیره اصلا بهت نمیاد ...چته ماتت برده گفتم یه سونو هم ببرن ببینیم بچه چی هست چه بابای بدی
قلبم به تپش افتاده بود من بابا شدم همون شب
- امیر علی چته پسر تو که از رُز شوکه تر شدی
- کجاست
رهام : رها بردتش واسه سونو بچه ات قلبشم تکمیل شده وخبر نداری تو دیگه چه بابایی هس...امیر علی ...داری گریه می کنی
- رهام ...من خیلی بدم ...من یه احمقم ...
رهام بغلم کرد وگفت : چی میگی تو بهترینی داشتم شوخی می کردم
- لج کردم ببین چه بلایی سر خودم آوردم ...خدالعنتم کنه
امیر علی :
به محض رسیدن به خونه آرمان دویید تو بغلم خم شدم بوسیدمش
- این بوی چیه مامان
مامان : نمی دونم نازنین تو آشپزخونه است
- این دود چیه
دوییدم طرف آشپزخونه با دیدن رُز که افتاده بود کف آشپزخونه از ترس یه لحظه قلبم وایساد گاز رو خاموش کردم
رُز ...مامان ...
بغلش کردم وبردمش تو سالن مامان با دیدنش جیغی زد وگفت : یا امام رضا چی شده امیر علی ؟!
- نمی دونم
مامان آب آورد یکم ریختم رو صورتش تکونی خورد دستشو گرفتم جون نداشت
- مامان چی شده چرا رُز از حال رفته
مامان با ترس گفت : نمی دونم
- میبرمش دکتر بدنش یخ کرده
مامان رفت براش مانتو بیاره خم شدم پیشونیشو بوسیدم چشاشوباز کرد دستاشو گرفتم تو دستام وماساژ دادم مثله یخ بود
- مامان
مامان اومد وگفت : جونم مامان
مانتوش رو تنش کردم وبغلش کردم وتند رفتم پایین حاجی هم زمان اومد وبا دیدن رُز تو بغلم گفت : چی شده امیر علی
- نمی دونم حالش بده فکر کنم فشارش اومده پایین
بابا در رو برام باز کرد رُز رو گذاشتم رو صندلی جلو وصندلی رو خابوندم کتمو درآوردم انداختم روش تند سوار ماشین شدم واز خونه اومدم بیرون نمی دونم چطور رسیدم بیمارستان زود رُز رو بغلش کردم ورفتم داخل ازم گرفتنش وگذاشتنش رو تخت منم پشت سرش دکتر اومد ومعاینه اش کرد حدسم درست بود فشارش اومده بود پایین بهش سروم زدن همونجا موندم تا وقتی حالش بهتر شد وچشاشو باز کرد نگاهم کرد
- خوبی
رُز : خوبم نمی دونم یهو چم شد
- سلام
برگشتم رهام ورها اومدن کنارمون
رها : چی شده رُز؟
رهام : چی شده آبجی
رهام دستشو گرفت وگفت : چرا انقدر سردی
رُز : نمی دونم
نگاهمو ازش گرفتم ورفتم بیرون چقدر ضعیف ولاغر شده بود دلیل حالش چی بود ؟!
- امیر علی
- چیه رهام
زد به شونه ام وگفت : تف به معرفتت امیر علی یعنی ما غریبه ایم
- چی میگی
خندید ویه برگه نشون داد وگفت : بابا شدی چشم عسلی
متعجب رهام رو نگاه کردم زد زیر خنده وگفت : چشاشو چته
- مسخره بازی در نیار رهام
رهام : بیا خودت ببین بخدا راس میگم بابا شدی مبارکه
- چی میگی رهام ...یعنی رُز...
رهام : اره ...بابا شدی پسر نمی دونم چرا خندم می گیره اصلا بهت نمیاد ...چته ماتت برده گفتم یه سونو هم ببرن ببینیم بچه چی هست چه بابای بدی
قلبم به تپش افتاده بود من بابا شدم همون شب
- امیر علی چته پسر تو که از رُز شوکه تر شدی
- کجاست
رهام : رها بردتش واسه سونو بچه ات قلبشم تکمیل شده وخبر نداری تو دیگه چه بابایی هس...امیر علی ...داری گریه می کنی
- رهام ...من خیلی بدم ...من یه احمقم ...
رهام بغلم کرد وگفت : چی میگی تو بهترینی داشتم شوخی می کردم
- لج کردم ببین چه بلایی سر خودم آوردم ...خدالعنتم کنه
۳۲.۷k
۱۷ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.