پارت ۶ آخرین تکه قلبم
#پارت_۶ #آخرین_تکه_قلبم
یه ۵،۶دیقه ای منتظر موندم تا اومد ، همون تیشرت مشکی با خطای قرمز تنش بود ، لعنتی جذاب!
سریع سوار ماشینش شدم.
سلام کردم ، با اخم جواب داد .
_حالا براچی اخم کردی تو؟
_مشکلی داری؟
آهنگ نوحه ای که گذاشته بود ، متعجبم کرد!
_نوحه براچی گذاشتی؟
_اربعین نزدیکه خب!
فلش رو درآوردم و فلش آهنگ های پاپ و گذاشتم.
آهنگ نفس (مسعود جلیلیان) پخش شد .
تکیه دادم و نگاهمو به بیرون دادم .
_نمیفهمی اربعین نزدیکه؟؟
_عشقت دختر بدیه آقا نیما!
_کتک دلت میخواد عشقم؟
اداشو دراوردم و گفتم:
_ی ی ی
ادای ی ی ی ام رو درآوردو لپمو کشید.
چون پنجشنبه اس حسابی خیابونا شلوغ بودن، بدون اینکه نگاش کنم، گفتم:
_مامانت نگفت کجا داری میری؟
_نه فقط گفت آخه ۳ظهر کجا میخوای بری؟
_چی گفتی تو بش؟
_هیچی گفتم خیلی خوبه ساعت۳!
با دیدن کافه بستنی ذوق کردم و گفتم:
_نیمااا اوناها بستنی فروشی!
خندید و گفت :
_چی میخوای؟
_ذرت مکزیکی!
_نداره عشقم !
_دارههه نیما ، میخواممم من!
سری تکون دادو رفت .
گوشیشو برداشتم و رمزشو زدم، با کنجاوری رفتم داخل واتساپش.
بی توجه به پی وی خاله اش و امیر و حامد و گوزن رفتم سراغ شماره ای که سیو نبود. و پروفایلش عکس یه دختر بود البته انیمیشن بود .
آخرین پیامش نوشته بود:تولدته؟_آره _آها مبارکه _مرسی
رفتم سراغ اولین پیامش ، مال وقتی بودکه تازه ۳هفته بودکه باهم رل زده بودم(دوست شده بودیم)
اولین پیام مال دختره بود:تو چرا فراموش نمیشی لعنتی؟
اخمام رفت توهم ، این کیه که نیمای منو نمیتونه فراموش کنه؟
رفتم پایین تر نیما گفته بود:شما؟
دختره اول گفته بود مهم نی و بعدش گفته بودسانازم!
از تو آینه نگاه کردمو دیدم نیما داره میاد ،از پی وی دختره درومدم بیرون و رفتم تو ی فایلاش..
#نظر_فراموش_نشه
یه ۵،۶دیقه ای منتظر موندم تا اومد ، همون تیشرت مشکی با خطای قرمز تنش بود ، لعنتی جذاب!
سریع سوار ماشینش شدم.
سلام کردم ، با اخم جواب داد .
_حالا براچی اخم کردی تو؟
_مشکلی داری؟
آهنگ نوحه ای که گذاشته بود ، متعجبم کرد!
_نوحه براچی گذاشتی؟
_اربعین نزدیکه خب!
فلش رو درآوردم و فلش آهنگ های پاپ و گذاشتم.
آهنگ نفس (مسعود جلیلیان) پخش شد .
تکیه دادم و نگاهمو به بیرون دادم .
_نمیفهمی اربعین نزدیکه؟؟
_عشقت دختر بدیه آقا نیما!
_کتک دلت میخواد عشقم؟
اداشو دراوردم و گفتم:
_ی ی ی
ادای ی ی ی ام رو درآوردو لپمو کشید.
چون پنجشنبه اس حسابی خیابونا شلوغ بودن، بدون اینکه نگاش کنم، گفتم:
_مامانت نگفت کجا داری میری؟
_نه فقط گفت آخه ۳ظهر کجا میخوای بری؟
_چی گفتی تو بش؟
_هیچی گفتم خیلی خوبه ساعت۳!
با دیدن کافه بستنی ذوق کردم و گفتم:
_نیمااا اوناها بستنی فروشی!
خندید و گفت :
_چی میخوای؟
_ذرت مکزیکی!
_نداره عشقم !
_دارههه نیما ، میخواممم من!
سری تکون دادو رفت .
گوشیشو برداشتم و رمزشو زدم، با کنجاوری رفتم داخل واتساپش.
بی توجه به پی وی خاله اش و امیر و حامد و گوزن رفتم سراغ شماره ای که سیو نبود. و پروفایلش عکس یه دختر بود البته انیمیشن بود .
آخرین پیامش نوشته بود:تولدته؟_آره _آها مبارکه _مرسی
رفتم سراغ اولین پیامش ، مال وقتی بودکه تازه ۳هفته بودکه باهم رل زده بودم(دوست شده بودیم)
اولین پیام مال دختره بود:تو چرا فراموش نمیشی لعنتی؟
اخمام رفت توهم ، این کیه که نیمای منو نمیتونه فراموش کنه؟
رفتم پایین تر نیما گفته بود:شما؟
دختره اول گفته بود مهم نی و بعدش گفته بودسانازم!
از تو آینه نگاه کردمو دیدم نیما داره میاد ،از پی وی دختره درومدم بیرون و رفتم تو ی فایلاش..
#نظر_فراموش_نشه
۲.۵k
۲۶ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.