روایت یک عشق(قسمت دوم)
روایت یک عشق(قسمت دوم)
ماهی قرمز بی تاب به کنار تصویر لرزان مهتاب می آید سرش را بالا میگیرد گلویش را صاف میکند و بلند میگوید:
ــ ســــلام
+ سلام ماهی کوچولو خوبی؟
ــ آره خب راستش تو که می آیی حالم خیلی خوبه
+ مــن؟؟
ــ آره تــو
+من که نمیدونم منظورت چیه؟ خب بگذریم چرا هنوز نخوابیدی؛ برو بخواب
ــ نهههههه من از صبح منتظر اومدن تو هستم راستش یکم یعنی خیلی بیشتر از یکم دلم برات تنگ شده بود
+ دلت برای منتنگ شده بود؟؟ چی میگی تو کوچولو؛ حالت خوبه؟؟؟؟!!
ــ اره امروز از همیشه بهترم از همیشه ی همیشه
+چرا؟ چیزی شده؟...
(ادامـه دارد)...
.
. #فاطمه_پورحاتم
ماهی قرمز بی تاب به کنار تصویر لرزان مهتاب می آید سرش را بالا میگیرد گلویش را صاف میکند و بلند میگوید:
ــ ســــلام
+ سلام ماهی کوچولو خوبی؟
ــ آره خب راستش تو که می آیی حالم خیلی خوبه
+ مــن؟؟
ــ آره تــو
+من که نمیدونم منظورت چیه؟ خب بگذریم چرا هنوز نخوابیدی؛ برو بخواب
ــ نهههههه من از صبح منتظر اومدن تو هستم راستش یکم یعنی خیلی بیشتر از یکم دلم برات تنگ شده بود
+ دلت برای منتنگ شده بود؟؟ چی میگی تو کوچولو؛ حالت خوبه؟؟؟؟!!
ــ اره امروز از همیشه بهترم از همیشه ی همیشه
+چرا؟ چیزی شده؟...
(ادامـه دارد)...
.
. #فاطمه_پورحاتم
۲.۸k
۲۹ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.