...
...
از کجـا آمد که من شیدای چشمانش شدم
من که ازجانم گذشتم مست ایمانش شدم
از کدامین راه آمد او که سـوزاند بال و پر
همچوشمعی گرد او پروانه سوزانش شدم
در دل طوفان از هجر غرق میشد زورقی
او چو دریای غم ومن اوج عصیانش شدم
من خراب عشقبودم مست و در رویای او
در شبم ساقی جامم بود و حیرانش شدم
در نگاهش غـرق میشـد تختههای زندگی
من چو گل پژمرده در گلدان ایوانش شدم
بر لبش سرخـی یک باغ از انار افتـاده بود
گرم وشیرینبود ومنآشفتهدرحالش شدم
گاهگاه ازعشق میگفت وپریشان میشدم
لحظهای سبز و بهـاری بود و بارانش شدم
در سرم سـودای ابروهـای او بـود و به دل
نغـمهای زیبـایی از سـاحل گرفتارش شدم
زلفاو با باد همصحبت مشاممرا چو عطر
بسنوازش کردهبود اینگونه بیمارش شدم
ناز اندامش که برچشمم نیامد جز به سرو
ای دلـم لعنت به تو بد گونه ویرانش شدم
مُردم از بد عهدی آن یار که پنهانی نشست
با رقیبان رفـت من از غُصه گـریانش شدم
حالیابیساحلامیدنداآشـفتهازدردیغریب
سختبیتابم ازآن شامیکه مهمانش شدم #سروده_های_عاشقانه
از کجـا آمد که من شیدای چشمانش شدم
من که ازجانم گذشتم مست ایمانش شدم
از کدامین راه آمد او که سـوزاند بال و پر
همچوشمعی گرد او پروانه سوزانش شدم
در دل طوفان از هجر غرق میشد زورقی
او چو دریای غم ومن اوج عصیانش شدم
من خراب عشقبودم مست و در رویای او
در شبم ساقی جامم بود و حیرانش شدم
در نگاهش غـرق میشـد تختههای زندگی
من چو گل پژمرده در گلدان ایوانش شدم
بر لبش سرخـی یک باغ از انار افتـاده بود
گرم وشیرینبود ومنآشفتهدرحالش شدم
گاهگاه ازعشق میگفت وپریشان میشدم
لحظهای سبز و بهـاری بود و بارانش شدم
در سرم سـودای ابروهـای او بـود و به دل
نغـمهای زیبـایی از سـاحل گرفتارش شدم
زلفاو با باد همصحبت مشاممرا چو عطر
بسنوازش کردهبود اینگونه بیمارش شدم
ناز اندامش که برچشمم نیامد جز به سرو
ای دلـم لعنت به تو بد گونه ویرانش شدم
مُردم از بد عهدی آن یار که پنهانی نشست
با رقیبان رفـت من از غُصه گـریانش شدم
حالیابیساحلامیدنداآشـفتهازدردیغریب
سختبیتابم ازآن شامیکه مهمانش شدم #سروده_های_عاشقانه
۹۶۰
۰۵ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.