رویای غیرممکن فصل1 پارت8
#رویای_غیرممکن #فصل1 #پارت8
آهنگ شروع شد و من با تمام توانی که داشتم، اجرا کردم. بعد از تموم شدن اجرام تعظیم کردم و وقتی با دقت به اطرافم نگاه کردم و متوجه شدم همه کارکنان و داوران اونجا با دهن هایی که یه متر باز شده بود، ایستاده تشویقم میکردن؛ و منم همینطوری به تعظیم و تشکر کردنم ادامه میدادم تا اینکه یکی از داور ها گفت : محشر بود... عالی اجرا کردی. من در طول عمرم صدها اجرا دیدم ولی این یکی عالی بود. به نظر من تو بهترین اجرایی هستی که تا حالا دیدم. تو یه اسطوره به تمام معنایی.
وقتی این حرف هارو میگفت بقیه داور ها هم با سرشون حرف هاشو
تایید میکردن و این باعث میشد من از خوشحالی گریه ام بگیره ولی به زور خودمو نگه داشته بود. بالاخره وقتی میخواستم استیج رو ترک کنم که همه افرادی که تو سالن بودن به افتخار من بلند شدن و این باعث شد شروع کنم به گریه کردن؛ و ازشون تشکر کردن.
وقتی به پشت صحنه رسیدم، برادرم مثل برق پرید و منو بغل کرد.
بعد از یک و نیم ساعت طاقت فرسا آخرین فرد هم واسه آدیشن دادن به استیج رفت و بعد تموم شدن اجراش داورا نیم ساعت وقت داشتن تا تصمیم بگیرن چه کسانی کارآموز میشن.
(نیم ساعت بعد)
بالاخره نیم ساعت هم تموم شد و من با ترس و لرز همراه اونیکی شرکت کننده ها به طرف استیج رفتم . همون داوری که به من گفته بود اسطوره بودم، گفت : میدونم همتون خیلی استرس دارین پس لفتش نمیدم فقط بزارین بهتون توضیح بدم که چطوری نتایج رو اعلام میکنیم. نفس عمیقی کشید و ادامه داد : ما اسم یکیتون رو میخونیم و اون فرد یه قدم میاد جلو و ما بهش میگیم که آیا از آدیشن قبول شده یا نه؛ فقط یه نکته یادتون نره اینه که ما اسم هارو همینجوری تصادفی میخونیم و ممکنه بر اثر تصادف اسم دو نفر از اون کسانی که از آدیشن قبول شدن پشت سر هم باشه و یا اسم چندین نفر که قبول نشدن پشت سر هم باشه پس نگران نباشین چون ما اسم ها رو با الگوی خاصی نمیخونیم. اینو گفت و بعدش از ما پرسید : آماده این؟
ما هم همزمان جواب دادیم : بله
داور سرفه ای کرد و برگه ای رو از بین اون همه برگه برداشت و شروع کرد...
آهنگ شروع شد و من با تمام توانی که داشتم، اجرا کردم. بعد از تموم شدن اجرام تعظیم کردم و وقتی با دقت به اطرافم نگاه کردم و متوجه شدم همه کارکنان و داوران اونجا با دهن هایی که یه متر باز شده بود، ایستاده تشویقم میکردن؛ و منم همینطوری به تعظیم و تشکر کردنم ادامه میدادم تا اینکه یکی از داور ها گفت : محشر بود... عالی اجرا کردی. من در طول عمرم صدها اجرا دیدم ولی این یکی عالی بود. به نظر من تو بهترین اجرایی هستی که تا حالا دیدم. تو یه اسطوره به تمام معنایی.
وقتی این حرف هارو میگفت بقیه داور ها هم با سرشون حرف هاشو
تایید میکردن و این باعث میشد من از خوشحالی گریه ام بگیره ولی به زور خودمو نگه داشته بود. بالاخره وقتی میخواستم استیج رو ترک کنم که همه افرادی که تو سالن بودن به افتخار من بلند شدن و این باعث شد شروع کنم به گریه کردن؛ و ازشون تشکر کردن.
وقتی به پشت صحنه رسیدم، برادرم مثل برق پرید و منو بغل کرد.
بعد از یک و نیم ساعت طاقت فرسا آخرین فرد هم واسه آدیشن دادن به استیج رفت و بعد تموم شدن اجراش داورا نیم ساعت وقت داشتن تا تصمیم بگیرن چه کسانی کارآموز میشن.
(نیم ساعت بعد)
بالاخره نیم ساعت هم تموم شد و من با ترس و لرز همراه اونیکی شرکت کننده ها به طرف استیج رفتم . همون داوری که به من گفته بود اسطوره بودم، گفت : میدونم همتون خیلی استرس دارین پس لفتش نمیدم فقط بزارین بهتون توضیح بدم که چطوری نتایج رو اعلام میکنیم. نفس عمیقی کشید و ادامه داد : ما اسم یکیتون رو میخونیم و اون فرد یه قدم میاد جلو و ما بهش میگیم که آیا از آدیشن قبول شده یا نه؛ فقط یه نکته یادتون نره اینه که ما اسم هارو همینجوری تصادفی میخونیم و ممکنه بر اثر تصادف اسم دو نفر از اون کسانی که از آدیشن قبول شدن پشت سر هم باشه و یا اسم چندین نفر که قبول نشدن پشت سر هم باشه پس نگران نباشین چون ما اسم ها رو با الگوی خاصی نمیخونیم. اینو گفت و بعدش از ما پرسید : آماده این؟
ما هم همزمان جواب دادیم : بله
داور سرفه ای کرد و برگه ای رو از بین اون همه برگه برداشت و شروع کرد...
۵.۴k
۱۷ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.