ادامه متن بخونید قشنگه
ادامه متن بخونید قشنگه
پسر نمی دانست چطوری شد و در کنارش نشت بوی تند سیگار بینیش را نوازش میکرد پاهایش را جمع کرد و دوباره به روبرویش خیره شد
پیرمرد: چند سالته ؟ نمیخوره از اون لات ها باشی فکر کنم میخوای تو این تاریکی یه ارامش پیدا کنی عین من
پسر پوزخندی زد و گفت :اما به نظرم شما فقط برای سیگار کشیدن بیرون اومدی و میخوای از روی بیکاری با من همصحبت بشی اما گفتم نیاز به همدردی کسی ندارم
مرد بدون اینکه ناراحت شود به پسر مغرور مقابلش نگاه کرد و در دلش گفت شبیه خودمه
پیرمرد : باشه تو نیازی به همدردی نداری اما من دارم میخوای بدونی چرا سیگاری شدم
پسر کنجکاوانه سرش را بلند کرد به چشم های پیرمرد دوخت صورتی مردانه با ته ریش سیاه و سفید و چشم های عسلی و چین هایی که روی صورتش بود لباس های تمیز و ادکلن تلخ
اندام لاغری داشت پیرمرد به سمتش چرخید و گفت : من از روی دلخوشی سیگار نمیکشم هه اون روز ها ۱۵ سالم بود با دوستام فوتبال بازی میکردیم افتادم زمین پام بد جوری زخمی شده بود گریه کردم پیش همه دوستام کمکم کردن به خونه رفتم مامانم با دیدنم به طرفم اومد وگفت : خدا مرگم بده چیشده با دیدنش به طرفش رفتم با گریه فقط اسمشو صدا میزدم که صدای در اومد بابام با اخم گفت : اینجا چه خبره ؟ کنارم اومد با خشم نگاهم کرد و گفت : خجالت نمیکشی مرد گنده گریه میکنی با خشمش ترسیدم و بیشتر به مادرم چسبیدم مادرم خواست چیزی بگوید که پدرم دستم را کشید و به چشم هام نگاه کرد و گفت : پات زخمی شده برو مرحم بزن روشو ببند اشکاتو هم پاک کن تو پسر منی باید شجاع بشی
یه مرد هیچ وقت گریه نمیکنه
از اون روز به بعد مغرور شدم کم حرف شدم مرد شدن شد توی درونت درد کشیدن شبیه بابام شدم شجاع و بی احساس
پسر: این چه ربطی به سیگار داره ؟
پیرمرد پوزخند تلخی زد و گفت : یه جاها که خیلی کم اوردم دستم به این رسید از درد قلبم ،از فاش شدن درد قلبم از ضعیف بودن سیگار اولمو تو ۱۸ سالگی وقتی عشقمو از دست دادم کشیدم و دیگه نتونستم ول کنم ریه هام سوخت قلبم خاکستر شد اما باز مرد شدم همه تو تنهایی هاشون به یکی رو داشتن من سیگارمو داشتم فریاد نزدم گریه نکردم بچگیم و نوجوونیم فقط شد سیگار بین انگشتام
صداش خش دار شده بود و سرفه هایش شدت گرفت قطره اشکی از چشم هایش ریخت و گفت : اولین بارمه مرد بودنو گذاشتم زمین و تو ۵۴ سالگیم بچه شدم .......
پسر نمی دانست چطوری شد و در کنارش نشت بوی تند سیگار بینیش را نوازش میکرد پاهایش را جمع کرد و دوباره به روبرویش خیره شد
پیرمرد: چند سالته ؟ نمیخوره از اون لات ها باشی فکر کنم میخوای تو این تاریکی یه ارامش پیدا کنی عین من
پسر پوزخندی زد و گفت :اما به نظرم شما فقط برای سیگار کشیدن بیرون اومدی و میخوای از روی بیکاری با من همصحبت بشی اما گفتم نیاز به همدردی کسی ندارم
مرد بدون اینکه ناراحت شود به پسر مغرور مقابلش نگاه کرد و در دلش گفت شبیه خودمه
پیرمرد : باشه تو نیازی به همدردی نداری اما من دارم میخوای بدونی چرا سیگاری شدم
پسر کنجکاوانه سرش را بلند کرد به چشم های پیرمرد دوخت صورتی مردانه با ته ریش سیاه و سفید و چشم های عسلی و چین هایی که روی صورتش بود لباس های تمیز و ادکلن تلخ
اندام لاغری داشت پیرمرد به سمتش چرخید و گفت : من از روی دلخوشی سیگار نمیکشم هه اون روز ها ۱۵ سالم بود با دوستام فوتبال بازی میکردیم افتادم زمین پام بد جوری زخمی شده بود گریه کردم پیش همه دوستام کمکم کردن به خونه رفتم مامانم با دیدنم به طرفم اومد وگفت : خدا مرگم بده چیشده با دیدنش به طرفش رفتم با گریه فقط اسمشو صدا میزدم که صدای در اومد بابام با اخم گفت : اینجا چه خبره ؟ کنارم اومد با خشم نگاهم کرد و گفت : خجالت نمیکشی مرد گنده گریه میکنی با خشمش ترسیدم و بیشتر به مادرم چسبیدم مادرم خواست چیزی بگوید که پدرم دستم را کشید و به چشم هام نگاه کرد و گفت : پات زخمی شده برو مرحم بزن روشو ببند اشکاتو هم پاک کن تو پسر منی باید شجاع بشی
یه مرد هیچ وقت گریه نمیکنه
از اون روز به بعد مغرور شدم کم حرف شدم مرد شدن شد توی درونت درد کشیدن شبیه بابام شدم شجاع و بی احساس
پسر: این چه ربطی به سیگار داره ؟
پیرمرد پوزخند تلخی زد و گفت : یه جاها که خیلی کم اوردم دستم به این رسید از درد قلبم ،از فاش شدن درد قلبم از ضعیف بودن سیگار اولمو تو ۱۸ سالگی وقتی عشقمو از دست دادم کشیدم و دیگه نتونستم ول کنم ریه هام سوخت قلبم خاکستر شد اما باز مرد شدم همه تو تنهایی هاشون به یکی رو داشتن من سیگارمو داشتم فریاد نزدم گریه نکردم بچگیم و نوجوونیم فقط شد سیگار بین انگشتام
صداش خش دار شده بود و سرفه هایش شدت گرفت قطره اشکی از چشم هایش ریخت و گفت : اولین بارمه مرد بودنو گذاشتم زمین و تو ۵۴ سالگیم بچه شدم .......
۹.۸k
۱۷ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.