مولانا
#مولانا
جوان مکرر دستانش را میبست تا که شاید بتواند هوا را آنِ خویش گرداند.. پیری گذر میکرد و جوان را دید و احوالش پرسید... جوان شرح حال خویش بازگفت... پیر لبخندی زد و گفت :فرزندم کوشش بهر سلطه برکسی یا چیزی بِسانِ خلاف رودخانه شنا کردن باشد..عاقبت خود را آشفته سازی و هیچ عاید نشود..آنگاه که دستانت گشاده باشد تمام هوا را داری لیک زمانی که در طلبش باشی درست در همان لحظه ای که گمان میبری به چنگش آوردی کاملا از کفت رود...خواهش های تو آفریننده ی افکار توست...همچنان که افکار تو آفریننده ی تلاشت باشد...فرزندم دستانت را بگشا... کنون هوا تو را خواهد جست...
#مرداس
جوان مکرر دستانش را میبست تا که شاید بتواند هوا را آنِ خویش گرداند.. پیری گذر میکرد و جوان را دید و احوالش پرسید... جوان شرح حال خویش بازگفت... پیر لبخندی زد و گفت :فرزندم کوشش بهر سلطه برکسی یا چیزی بِسانِ خلاف رودخانه شنا کردن باشد..عاقبت خود را آشفته سازی و هیچ عاید نشود..آنگاه که دستانت گشاده باشد تمام هوا را داری لیک زمانی که در طلبش باشی درست در همان لحظه ای که گمان میبری به چنگش آوردی کاملا از کفت رود...خواهش های تو آفریننده ی افکار توست...همچنان که افکار تو آفریننده ی تلاشت باشد...فرزندم دستانت را بگشا... کنون هوا تو را خواهد جست...
#مرداس
۶۷۱
۱۹ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.