چه شب هایی که بیدارم سحرشاید به بالینم
چه شب هایی که بیدارم سحرشاید به بالینم
خیالش از دری آید بِپُرسَد از چه غمگینم
نمی داند که شب هایم چه باتلخی به سرآید
چه می داند چه غمگینم به دورازیار شیرینم
رِسانَد کاش، پیغامم به گوشش قاصدک امشب
که تنهایم به آغوشم، فقط غم های سنگینم
بگوای قاصدک امشب که صدها بوسه خواهم زد
خیالت را که پنداری زلب گلبوسه می چینم
بگو کافر شدی آخر به دینم، عشق ورزیدن
چه خواهدشد که ایمانت شود بر دین وآیینم
چه زیبا می شود امشب اگر با رنگ چشمانش
به یادم آوَرَد دیدارِ آن، پاییزِ رنگینم
به پاییزی که یک شب آشِنا شدچشم من بااو
که دیگر بعد از آن شب بجز اورا نمی بینم
خیالش از دری آید بِپُرسَد از چه غمگینم
نمی داند که شب هایم چه باتلخی به سرآید
چه می داند چه غمگینم به دورازیار شیرینم
رِسانَد کاش، پیغامم به گوشش قاصدک امشب
که تنهایم به آغوشم، فقط غم های سنگینم
بگوای قاصدک امشب که صدها بوسه خواهم زد
خیالت را که پنداری زلب گلبوسه می چینم
بگو کافر شدی آخر به دینم، عشق ورزیدن
چه خواهدشد که ایمانت شود بر دین وآیینم
چه زیبا می شود امشب اگر با رنگ چشمانش
به یادم آوَرَد دیدارِ آن، پاییزِ رنگینم
به پاییزی که یک شب آشِنا شدچشم من بااو
که دیگر بعد از آن شب بجز اورا نمی بینم
۸۶۴
۲۶ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.