لک لک ها بخون
#لک _لک_ها #بخون
کتاب، قصه خواستن و توانستن است. در روستایی دور افتاده که فقط شش بچه مدرسه ای دارد، روستایی که آنقدر آب شور دریا در هوا و آسمانش هست که هیچ دار و درختی در زمینش نمانده، تنها دختر مدرسه فکر می کند چرا لک لکها در روستای ما خانه نمی سازند و این دغدغه اش را با انشای کوتاه ناشیانه ای با همکلاسیهایش در میان می گذارد. در اینجا معلم خوب، فرصت خوب را در میابد و با هدایت و همراهی، دغدغه را به بقیه بچه ها هم منتقل می کند. کم کم، قدرت اراده، خودش را نشان می دهد و روستا حال و هوای دیگری می گیرد. دلها به هم نزدیک می شود و همه به تکاپو می افتند، پدرهای ماهیگیر، مادرهای خانه دار، خواهر و برادرهای خردسال، قابلمه فروش دوره گرد روستای کنار سد و کشاورز روستای بالایی، همداستان می شوند تا لک لک ها را به روستا بیاورند. و این گونه است که مرد بدخلقی که هیجوقت با کسی حرف نمی زده، چرخ نو گاریش را به همسایه فقیرش می دهد و آنکه بعد از ویلچر نشین شدن از خانه بیرون نیامده بود، وسط مد دریا وضعیت را مدیریت می کند؛ بچه ها می فهمند چقدر توانمندند و چقدر پیرزن و پیرمردها دانا و دوست داشتنی هستند؛ ماهیگیرها میفهمند آقا معلم ها هم اهل عمل هستند و نماینده دولت می فهمد که بعضی وقتها قوانین دولتی دست و پا گیرند!
استاد عزیزی قدم اول شکل گیری تمدن را ایجاد "تعریف واحد فراگیر" در جامعه می دانست، همان اتفاقی که در شکل گیری انقلاب اسلامی ما افتاد و به دلایلی ماندگار نشد. این کتاب، آن روزها را برای من تداعی می کند. روزهای خواستن و توانستن؛روزهایی که آرزو می کنم دوباره به آن حال و هوا برگردیم.
کتاب، قصه خواستن و توانستن است. در روستایی دور افتاده که فقط شش بچه مدرسه ای دارد، روستایی که آنقدر آب شور دریا در هوا و آسمانش هست که هیچ دار و درختی در زمینش نمانده، تنها دختر مدرسه فکر می کند چرا لک لکها در روستای ما خانه نمی سازند و این دغدغه اش را با انشای کوتاه ناشیانه ای با همکلاسیهایش در میان می گذارد. در اینجا معلم خوب، فرصت خوب را در میابد و با هدایت و همراهی، دغدغه را به بقیه بچه ها هم منتقل می کند. کم کم، قدرت اراده، خودش را نشان می دهد و روستا حال و هوای دیگری می گیرد. دلها به هم نزدیک می شود و همه به تکاپو می افتند، پدرهای ماهیگیر، مادرهای خانه دار، خواهر و برادرهای خردسال، قابلمه فروش دوره گرد روستای کنار سد و کشاورز روستای بالایی، همداستان می شوند تا لک لک ها را به روستا بیاورند. و این گونه است که مرد بدخلقی که هیجوقت با کسی حرف نمی زده، چرخ نو گاریش را به همسایه فقیرش می دهد و آنکه بعد از ویلچر نشین شدن از خانه بیرون نیامده بود، وسط مد دریا وضعیت را مدیریت می کند؛ بچه ها می فهمند چقدر توانمندند و چقدر پیرزن و پیرمردها دانا و دوست داشتنی هستند؛ ماهیگیرها میفهمند آقا معلم ها هم اهل عمل هستند و نماینده دولت می فهمد که بعضی وقتها قوانین دولتی دست و پا گیرند!
استاد عزیزی قدم اول شکل گیری تمدن را ایجاد "تعریف واحد فراگیر" در جامعه می دانست، همان اتفاقی که در شکل گیری انقلاب اسلامی ما افتاد و به دلایلی ماندگار نشد. این کتاب، آن روزها را برای من تداعی می کند. روزهای خواستن و توانستن؛روزهایی که آرزو می کنم دوباره به آن حال و هوا برگردیم.
۲.۵k
۰۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.