مثل یک صخره تو سیلی خورِ دریا شده ای؟
مثل یک صخره تو سیلی خورِ دریا شده ای؟
همچو یک پوپکِ سرما زده تنها شده ای؟
شده درگیرِ کسی باشی و دُورت بزند؟
آسمان روی تو آوار شده؟ تا شده ای؟
بعدِ وارد شدنش رنگِ رُخَت زرد شده؟
وسطِ جمع از این واقعه رسوا شده ای؟
هدیه دادی غزلی ناب به معشوقه ی خویش
و خودت در غزلِ تلخِ خودت جا شده ای؟
راستی غصّه تو را خورده و شب تا به سحر-
همدم درد و غم و پاکتِ مگنا شده ای؟
دلبری شخص تو را از خود تو دزدیده؟
در نگاه همه ی شهر معما شده ای؟
مثل یک مجرمِ بر چوبه ی دار آویزان-
آه... با دید تَرحُّم تو تماشا شده ای؟
درد دارد بنشینی و تماشا بکنی
که همان صخره ی سیلی خورِ دریا شده ای
کنعان_محمدی
همچو یک پوپکِ سرما زده تنها شده ای؟
شده درگیرِ کسی باشی و دُورت بزند؟
آسمان روی تو آوار شده؟ تا شده ای؟
بعدِ وارد شدنش رنگِ رُخَت زرد شده؟
وسطِ جمع از این واقعه رسوا شده ای؟
هدیه دادی غزلی ناب به معشوقه ی خویش
و خودت در غزلِ تلخِ خودت جا شده ای؟
راستی غصّه تو را خورده و شب تا به سحر-
همدم درد و غم و پاکتِ مگنا شده ای؟
دلبری شخص تو را از خود تو دزدیده؟
در نگاه همه ی شهر معما شده ای؟
مثل یک مجرمِ بر چوبه ی دار آویزان-
آه... با دید تَرحُّم تو تماشا شده ای؟
درد دارد بنشینی و تماشا بکنی
که همان صخره ی سیلی خورِ دریا شده ای
کنعان_محمدی
۸۷۹
۰۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.