جاذبه ی چشمات ♥
جاذبه ی چشمات ♥
پارت ۱۶۹ 💗
از زبون رها.......
با رادین رفتم بیرون که واسه امشب خرید کنیم و بعد خرید گفتم برام خونمون تا چند تا چیز بردارم که برام خونش رسیدیم
کلید انداختم و رفتم داخل که کفشای بیتا رو دیدم که متوجه شدم اومده درو باز کردم و رفتم داخل و با صدای خیلی بلندی داد زدم :سلام جیگرت اومد
هیچ صدایی نیومد !
داشتم میگشتم تو خونه تا ببینم بیتا کجاست که گوشی رادین زنگ خورد و شروع کرد حرف زدن
داشتم از کنار اتاق بیتا رد میشدم که دیدم در ترانس بازه ای بابا تو این سرما کی درو باز میزاره اخه
رفتم داخل اتاق که دیدم بیتا همون جای همیشگیش نشسته و آهنگ گوش میده
رفته بود تو فکر چون هرچی دس تکون دادم انگار نه انگار که دوباره دستم جلو صورتش تکون دادم که متوجه شد
داشتیم با هم حرف میزدیم که یهو صدا آیفون اومد
رفتم تو سالن و درو باز کردم که یلحظه هنگ کردم
این اینجا چیکار میکنه ؟!!!
-عرفان !!!!!!!!
+نمی خوای رام بدی بیام داخل ؟
خیلی جدی گفتم نه مگه کاروانسراس ؟
-نه هتله 😄 😂
که خندم گرفت :باش بیا داخل
+دیوونه
-بچه پرو 😜
با خنده داشتیم کل کل میکردیم که
رادین اومد
یهو رادین اخم کرد و عرفان یه تا ابروشو داد بالا
که عرفان گفت :معرفی نمیکنی ؟
-رادین عشقم رو به رادین :عرفان پسر عمو اسکلم 😄
که عرفان با خنده گفت خوشبختم ولی موندم چطوری آبجی آتیش پارمو تحمل کردی ؟
که رادین با خنده :همچنین خودمم نمیدونم
که دوتایی زدن زیر خنده 😂 😂
-نه بابا نیومده چه مچ شدین باهم حالا گفتم جنگ جهانی سوم بوجود میاد ولی مث اینکه اوضاع آرومه
عرفان :اره خب ما پسرا همینیم مث شما نیستیم که و زد زیر خنده
که رادین حرفشو تایید کرد
-عه دارم براتون بخصوص شما آقا رادین
عرفان :اوه داداش فاتحت خوندس شام و حلواش با من
که رادین گفت :اره بقیشم با پرهام
داشتن بگو بخند میکردن که بیتا اومد
بیتا :به سلام آقا عرفان شما کجا اینجا کجا پارسال دوست امسال آشنا سال دیگه غریبه سال بعدش شرمنده شما
که عرفان باخنده بلند شد :سلام شما خوبی میبینم که هنوز اون تیکه انداختنا ادامه داره بدبخت اونیکه ترو بگیره
بیتا :اتفاقا خوشبختم هس
بعد کلی حرف و مسخره بازیای عرفان و حرفاش با رادین تصمیم گرفتیم همگی باهم بریم خونه ی رادین
بعد نیم ساعت رسیدیم
که پرهام به بیتا زنگ زد و گفت تا یک ساعت نیم ساعت دیگه میان
چطوره ؟
همه نظر بدین
بنظرتون ادامش چی میشه ؟
پارت ۱۶۹ 💗
از زبون رها.......
با رادین رفتم بیرون که واسه امشب خرید کنیم و بعد خرید گفتم برام خونمون تا چند تا چیز بردارم که برام خونش رسیدیم
کلید انداختم و رفتم داخل که کفشای بیتا رو دیدم که متوجه شدم اومده درو باز کردم و رفتم داخل و با صدای خیلی بلندی داد زدم :سلام جیگرت اومد
هیچ صدایی نیومد !
داشتم میگشتم تو خونه تا ببینم بیتا کجاست که گوشی رادین زنگ خورد و شروع کرد حرف زدن
داشتم از کنار اتاق بیتا رد میشدم که دیدم در ترانس بازه ای بابا تو این سرما کی درو باز میزاره اخه
رفتم داخل اتاق که دیدم بیتا همون جای همیشگیش نشسته و آهنگ گوش میده
رفته بود تو فکر چون هرچی دس تکون دادم انگار نه انگار که دوباره دستم جلو صورتش تکون دادم که متوجه شد
داشتیم با هم حرف میزدیم که یهو صدا آیفون اومد
رفتم تو سالن و درو باز کردم که یلحظه هنگ کردم
این اینجا چیکار میکنه ؟!!!
-عرفان !!!!!!!!
+نمی خوای رام بدی بیام داخل ؟
خیلی جدی گفتم نه مگه کاروانسراس ؟
-نه هتله 😄 😂
که خندم گرفت :باش بیا داخل
+دیوونه
-بچه پرو 😜
با خنده داشتیم کل کل میکردیم که
رادین اومد
یهو رادین اخم کرد و عرفان یه تا ابروشو داد بالا
که عرفان گفت :معرفی نمیکنی ؟
-رادین عشقم رو به رادین :عرفان پسر عمو اسکلم 😄
که عرفان با خنده گفت خوشبختم ولی موندم چطوری آبجی آتیش پارمو تحمل کردی ؟
که رادین با خنده :همچنین خودمم نمیدونم
که دوتایی زدن زیر خنده 😂 😂
-نه بابا نیومده چه مچ شدین باهم حالا گفتم جنگ جهانی سوم بوجود میاد ولی مث اینکه اوضاع آرومه
عرفان :اره خب ما پسرا همینیم مث شما نیستیم که و زد زیر خنده
که رادین حرفشو تایید کرد
-عه دارم براتون بخصوص شما آقا رادین
عرفان :اوه داداش فاتحت خوندس شام و حلواش با من
که رادین گفت :اره بقیشم با پرهام
داشتن بگو بخند میکردن که بیتا اومد
بیتا :به سلام آقا عرفان شما کجا اینجا کجا پارسال دوست امسال آشنا سال دیگه غریبه سال بعدش شرمنده شما
که عرفان باخنده بلند شد :سلام شما خوبی میبینم که هنوز اون تیکه انداختنا ادامه داره بدبخت اونیکه ترو بگیره
بیتا :اتفاقا خوشبختم هس
بعد کلی حرف و مسخره بازیای عرفان و حرفاش با رادین تصمیم گرفتیم همگی باهم بریم خونه ی رادین
بعد نیم ساعت رسیدیم
که پرهام به بیتا زنگ زد و گفت تا یک ساعت نیم ساعت دیگه میان
چطوره ؟
همه نظر بدین
بنظرتون ادامش چی میشه ؟
۱۳.۳k
۰۳ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.