رمان تاس روزگهر پارت یازدهم
رمان تاس روزگهر پارت یازدهم
-اخ دون من عمه سارا رو خیلی دوشت دالم
-پس بدو اماده شیم
یه پیراهن عسلی که روش یه گیپور هم رنگ پارچه بود و بالاش گل لای پارچه ای موهاشو هم دم اسبی بستم و چتریاشو ریختم تو صورتش لوپاشو کشیدم و یه بوس محکم رو لپاش نشندم
-اخ مامانی دلدم دلفت
-قربونت بشم الهی دخترکم
-مامانی مل بلم تاب بازی
-برو
درینا رفت تو حیاط و من هم می خواستم با دخترم ست کنم یه مانتوی عسلی با شلوار مشکی و شال و کیف و کفش قهوه ای یه خط چشم تو چشمام کشیدم با ریمل و یه روژ کرمی همون موقع گوشیم زنگ خورد سارا بود
-الو
-الو سلام من دم در منتظرم
-باشه امدیم
رفتم پایین درینا تو حیاط بود
-درینا مامان بیا عمه سارا امد
درینا دوید طرفم دستشو گرفتم و رفتیم بیرون 206سارا روبه رو درمون بود وقتی دیدمون از ماشین پیاده شد و بعداز احوال پرسی راه افتادیم طرف بازار
-اتوسا
-بله
-خیلی استرس دارم واسه مراسم
-استرس نداره
-اگه شایان بدا با من بد شد چی
-متل ساشااا
-اتو بخدا منظوری نداشتم
-میدونم
-تو هنوز بعد این همه مدت فراموش نکردی
-ههههه فراموش من حتی یه لحظه هم نمی تونم فراموشش کنم خودت هم میدونی نه بخاطر اینکه دوسش داشتم بخاطر توهینی که بهم کرد
-اتو تو تو این پنج سالی که ساشا ترکت کرد خیلی تغییر کردی تو بعداز اون پنج سال هیچ وقت آتوسا ی قبلی نشدی یه ادم خشک جدی شدی و یه دکتر خیلی موفق که تو این سن کم یکی از بهترین دکتراس اتو به خاطر دخترت هم که شده از این حصاری که فرا خودت درست کردی در بیا
-سارا من نمی خوام متل قبل بشم نمی خوام دوباره کسی بهم نارو بزنه
-اتوسا حتی اگر کسی هم بخوات نمیتونه به تو آسیبی برسونه
-فعلا بعدا حرف میزنیم رسیدیم همین جا پارک کن
-باشه
سارا پیاده شد برگشتم دیدم دخترم خوابش برده پیاده شدم رفتم طرفش اروم تکونش دادم
-درینا مامان بیدارشو رسیدیم
-باسه
بعداز یه خمیازه بیدار شدو پیاده شدیم رفتیم طرف پاساژ
-اخ دون من عمه سارا رو خیلی دوشت دالم
-پس بدو اماده شیم
یه پیراهن عسلی که روش یه گیپور هم رنگ پارچه بود و بالاش گل لای پارچه ای موهاشو هم دم اسبی بستم و چتریاشو ریختم تو صورتش لوپاشو کشیدم و یه بوس محکم رو لپاش نشندم
-اخ مامانی دلدم دلفت
-قربونت بشم الهی دخترکم
-مامانی مل بلم تاب بازی
-برو
درینا رفت تو حیاط و من هم می خواستم با دخترم ست کنم یه مانتوی عسلی با شلوار مشکی و شال و کیف و کفش قهوه ای یه خط چشم تو چشمام کشیدم با ریمل و یه روژ کرمی همون موقع گوشیم زنگ خورد سارا بود
-الو
-الو سلام من دم در منتظرم
-باشه امدیم
رفتم پایین درینا تو حیاط بود
-درینا مامان بیا عمه سارا امد
درینا دوید طرفم دستشو گرفتم و رفتیم بیرون 206سارا روبه رو درمون بود وقتی دیدمون از ماشین پیاده شد و بعداز احوال پرسی راه افتادیم طرف بازار
-اتوسا
-بله
-خیلی استرس دارم واسه مراسم
-استرس نداره
-اگه شایان بدا با من بد شد چی
-متل ساشااا
-اتو بخدا منظوری نداشتم
-میدونم
-تو هنوز بعد این همه مدت فراموش نکردی
-ههههه فراموش من حتی یه لحظه هم نمی تونم فراموشش کنم خودت هم میدونی نه بخاطر اینکه دوسش داشتم بخاطر توهینی که بهم کرد
-اتو تو تو این پنج سالی که ساشا ترکت کرد خیلی تغییر کردی تو بعداز اون پنج سال هیچ وقت آتوسا ی قبلی نشدی یه ادم خشک جدی شدی و یه دکتر خیلی موفق که تو این سن کم یکی از بهترین دکتراس اتو به خاطر دخترت هم که شده از این حصاری که فرا خودت درست کردی در بیا
-سارا من نمی خوام متل قبل بشم نمی خوام دوباره کسی بهم نارو بزنه
-اتوسا حتی اگر کسی هم بخوات نمیتونه به تو آسیبی برسونه
-فعلا بعدا حرف میزنیم رسیدیم همین جا پارک کن
-باشه
سارا پیاده شد برگشتم دیدم دخترم خوابش برده پیاده شدم رفتم طرفش اروم تکونش دادم
-درینا مامان بیدارشو رسیدیم
-باسه
بعداز یه خمیازه بیدار شدو پیاده شدیم رفتیم طرف پاساژ
۱۰.۶k
۰۸ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.