رمان تاس روزگار پارت دوازدهم
رمان تاس روزگار پارت دوازدهم
-مامانی پاشو دیده
با صدای درینا از خواب بیدار شدم
-بله مامان
-خستم سد
-وای یادم رفت امشب خونه عمو اینا دعوتیم
زود بلندشدموفرشارو جمع کردم
-درینا مامان بیا اماده شو قراره بریم خونه مامانیی
-ددی
-آره جدی
-اخ دووون شایانم میات (پسر سالار برادر ساشا )
نمیدونم
یه پراهن مخمل جگری پوشوندمش موهاشم باز گذاشتم به چشماش نگاه کردمرنگ چشمای ساشا بود ولی با مدل مختلف
-مامان میسه با تبلتم بادی تنم
-اره برو بازی کن
-خودمم یه شومیزبلند جگری باشلوار مشکی پوشیدم روشم یه مانتو جگری پوشیدم موهامو با کلیبس (کوچیک)بستم به شال مشکی هم گذاشتم سرم یه رژ جگری زدم با ریمل و خط چشم نمیدونم چرا دوست داشتم امروز به خودم برسم . از اتاق امدم بیرون درینا رو کاناپه داشت با تبلت بازی میکرد .
-درینا مامان بیا بریم
-بلیم
سر راه یه جعبه شیرینی گرفتم رسیدیم مش قلام با دیدن ماشینم درو باز کرد رفتم داخل ماشینو پارک کردم و پیاده شدم رفتم طرف در زنگ و زدم که ساشا درو باز کرد واییی باورم نمیشه یعنی این واقعا ساشاست .....
-
-مامانی پاشو دیده
با صدای درینا از خواب بیدار شدم
-بله مامان
-خستم سد
-وای یادم رفت امشب خونه عمو اینا دعوتیم
زود بلندشدموفرشارو جمع کردم
-درینا مامان بیا اماده شو قراره بریم خونه مامانیی
-ددی
-آره جدی
-اخ دووون شایانم میات (پسر سالار برادر ساشا )
نمیدونم
یه پراهن مخمل جگری پوشوندمش موهاشم باز گذاشتم به چشماش نگاه کردمرنگ چشمای ساشا بود ولی با مدل مختلف
-مامان میسه با تبلتم بادی تنم
-اره برو بازی کن
-خودمم یه شومیزبلند جگری باشلوار مشکی پوشیدم روشم یه مانتو جگری پوشیدم موهامو با کلیبس (کوچیک)بستم به شال مشکی هم گذاشتم سرم یه رژ جگری زدم با ریمل و خط چشم نمیدونم چرا دوست داشتم امروز به خودم برسم . از اتاق امدم بیرون درینا رو کاناپه داشت با تبلت بازی میکرد .
-درینا مامان بیا بریم
-بلیم
سر راه یه جعبه شیرینی گرفتم رسیدیم مش قلام با دیدن ماشینم درو باز کرد رفتم داخل ماشینو پارک کردم و پیاده شدم رفتم طرف در زنگ و زدم که ساشا درو باز کرد واییی باورم نمیشه یعنی این واقعا ساشاست .....
-
۱۰.۸k
۱۰ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.