یادمه یه بار بهش گفتم من به درک؛
یادمه یه بار بهش گفتم من به درک؛
خودت دلت تنگ نشده یکم تصدقت بشم؟!
میخندید
موهاشو از جلو صورتش زدم کنار
گفتم جریانِ این دو تا قرنیه مشکی چیه؟!
میخندید
گفتم یعنی چی که اسمونِ شبت سفیدِ ماهش سیاه؟!
میخندید
دست کشیدم رو پوستِ سردش
خدایی جریانِ این لیلی و مجنونِ قرن 21 چیه؟!
راستی
اینکه میگن چای بمونه یخ میکنه
خاطره ها از یاد میرن
حرف ها فراموش میشن
زرِ مفتِ مگه نه؟!
گفتم چرا انقد دوست دارم؟!
میخندید
اشکم ریخت رو گونش
میخندید
میخندید
میخندید
پیشونیشو بوسیدم و گفتم
اخه من فدای عکسِ نازت بشم
که همیشه میخنده:)))
خودت دلت تنگ نشده یکم تصدقت بشم؟!
میخندید
موهاشو از جلو صورتش زدم کنار
گفتم جریانِ این دو تا قرنیه مشکی چیه؟!
میخندید
گفتم یعنی چی که اسمونِ شبت سفیدِ ماهش سیاه؟!
میخندید
دست کشیدم رو پوستِ سردش
خدایی جریانِ این لیلی و مجنونِ قرن 21 چیه؟!
راستی
اینکه میگن چای بمونه یخ میکنه
خاطره ها از یاد میرن
حرف ها فراموش میشن
زرِ مفتِ مگه نه؟!
گفتم چرا انقد دوست دارم؟!
میخندید
اشکم ریخت رو گونش
میخندید
میخندید
میخندید
پیشونیشو بوسیدم و گفتم
اخه من فدای عکسِ نازت بشم
که همیشه میخنده:)))
۶.۵k
۱۴ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.