با درد نوشتم همه احوال دلم را
با درد نوشتم همه احوال دلم را
احوال شب و روز و مه و سال دلم را
از درد و غم و غربت و اندوه نوشتم
از تلخی افتادن یک کوه نوشتم
از دل که مرا مونس و همراه نگشته
از دوست که از حال من آگاه نگشته
از عشق نوشتم که سراسر غم و درد است
از تلخی آهی که دلم را خفه کرده است
از درد جگرسوز شدم قافیه پرداز
در کنج قفس گفته ام از حسرت پرواز
با درد نوشتم تو ولی درد نخوانش
جز شکوه ی یک عاشق شبگرد نخوانش
احوال شب و روز و مه و سال دلم را
از درد و غم و غربت و اندوه نوشتم
از تلخی افتادن یک کوه نوشتم
از دل که مرا مونس و همراه نگشته
از دوست که از حال من آگاه نگشته
از عشق نوشتم که سراسر غم و درد است
از تلخی آهی که دلم را خفه کرده است
از درد جگرسوز شدم قافیه پرداز
در کنج قفس گفته ام از حسرت پرواز
با درد نوشتم تو ولی درد نخوانش
جز شکوه ی یک عاشق شبگرد نخوانش
۶.۷k
۲۲ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.