گرچه می گفتند و
گرچه میگفتند و
میگفتم شب بلند و
زندگی در واپسینِ عمر کوتاه است!
اما در ضمیرِ من ، یقین فریاد میزد:
همتی کُن در صبوری،
صبح در راه است...
صبح در راه است، باور داشتم این را
صبح بر اسب سپیدش تند میتازد
وین شبِ شب، رنگ میبازد.
صبح میآید و من،
در آینه موی سپیدم را
شانه خواهم کرد..
قصهٔ بیدادِ شب را با سپیدِ صبحدم
افسانه خواهم کرد...
#شبتون_عاشقانه ❤ ️✨ ❤ ️
میگفتم شب بلند و
زندگی در واپسینِ عمر کوتاه است!
اما در ضمیرِ من ، یقین فریاد میزد:
همتی کُن در صبوری،
صبح در راه است...
صبح در راه است، باور داشتم این را
صبح بر اسب سپیدش تند میتازد
وین شبِ شب، رنگ میبازد.
صبح میآید و من،
در آینه موی سپیدم را
شانه خواهم کرد..
قصهٔ بیدادِ شب را با سپیدِ صبحدم
افسانه خواهم کرد...
#شبتون_عاشقانه ❤ ️✨ ❤ ️
۵.۰k
۱۰ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.