Doubles of love
#Doubles_of_love
#دوراهی_عشق
پارت هفتم
*مارنی*
÷برای نوشیدنی چی میل دارین؟؟؟
جیمین:شراب قرمز لطفاً!!!
×جیمین شی من نمیتونم شراب بخورم...
جیمین:اشکالی نداره...با یکم که چیزی نمیشه...
غذا ها رو آوردند و من فقط یک کم باور کنید فقط یکم از این شراب خوردم ولی چرا احساس می کنم خیلی منگم؟؟؟عجب چیزی بود نمی تونستم راحت روی صندلی بشینم جیمین که وضعیت منو دید گفت:
مارنی یکم زیادی مست کردی قبل اینکه بیشتر از این مست بشی پاشو بریم.
لنگ لنگان در حالی که نمیدونستم چیکار کنم سوار ماشین شدم خداروشکر راه خونمون رو میدونست و لازم نبود من براش توضیح بدم
صورتم را برگردوندم و بهش خیره شدم نمیدونم خدا وقتی می خواست اونو روی زمین بذاره دلش به حالش نسوخت؟؟؟چرا باید یه پسر به این مظلومی و زیبایی رو که حتماً از فرشته های خودشم زیباتره به خاطر گناه یه آدم رو زمین بزاره؟؟؟تمومِ راهو به اون صورت خوشگل و لبای خوش فرمش نگاه میکردم طوری که حتی نفهمیدم کی رسیدیم...
دلم: چرا این لبا نباید مال تو نباشه؟؟؟چرا باید بزاری یه دختر دیگه اون رو مال خودش کنه؟؟؟چرا؟چرا؟چرا؟چرا؟
× میشه خفه شی...اون هم دانشگاهیمه.خجالت میکشم.دوماً کی گفته من از اون خوشم میاد؟؟؟مال من بشه که چی بشه دنبال دردسر که نمی گردم...خودشم اون خیلی پولداره به من نگاه نمیکنه...
دلم: دیگه از من گفتن بود...من تمام تلاشمو برای نجاتت کردم. بعدا همه چیزو گردن من نندازی که چرا ارور ندادی؟؟؟حالا دیگه خودت میدونی و کارات...
دلم از یه طرفی راست می گفت...میخواستم به خودم بفهمونم که دوسش ندارم ولی...واقعاً این جوری نبود
جیمین: مارنیییی رسیدیم دم در خونه.میتونی بری یا منم بیام؟؟؟ خودمو زدم به مستی:نه...من حالم خوب نیست...میشه منو تا دم در ببری؟؟؟
دستامو گرفت و تا دم در خونه همراهیم کرد. دستش رو برد تا زنگ خونه رو بزنه که با دستام مانع شدم...
جیمین:نمیخوای درو باز کنی که بری تو؟؟؟
×جیمین شی...باید یه چیزی بهت بگم من تو رو خیلی دوست دارم!!!
جیمین:همه منو دوست دارن...
×نمیخوام مال یکی دیگه بشی...
جیمین:مگه تصمیمش با توئه؟؟؟ با گفتن این حرفش عصبانی شدمو لبامو روی لباش گذاشتم چشمای جیمین اندازه یک دایره باز شده بود
یه لحظه به خودم اومدم من..من...من...چیکار کردم؟؟؟
*پ فلش بک*
اهههه...
هرچی میکشم تقصیر توئه...تو بودی منو تحریک کردی. اگه یه روز می تونستم تو رو از خودم جدا کنم حتماً بدون هیچ ذره ای فکر کردن تو را از خودم جدا می کردم...
دلم:خوبه خوبه... یعنی فقط من گفتم؟تو اصلا قصد همچین کاریو نداشتی؟؟؟
×فقط خفه شو که رسیدیم...
وارد کافی شاپ شدم و جیمین رو از دور دیدم. مثل همیشه و حتی بیشتر از قبل خوشگل شده بود و تو دل برو... دستمو تکون دادم و به سمتش رفتم...
نظرشما=خوشحالی من
#دوراهی_عشق
پارت هفتم
*مارنی*
÷برای نوشیدنی چی میل دارین؟؟؟
جیمین:شراب قرمز لطفاً!!!
×جیمین شی من نمیتونم شراب بخورم...
جیمین:اشکالی نداره...با یکم که چیزی نمیشه...
غذا ها رو آوردند و من فقط یک کم باور کنید فقط یکم از این شراب خوردم ولی چرا احساس می کنم خیلی منگم؟؟؟عجب چیزی بود نمی تونستم راحت روی صندلی بشینم جیمین که وضعیت منو دید گفت:
مارنی یکم زیادی مست کردی قبل اینکه بیشتر از این مست بشی پاشو بریم.
لنگ لنگان در حالی که نمیدونستم چیکار کنم سوار ماشین شدم خداروشکر راه خونمون رو میدونست و لازم نبود من براش توضیح بدم
صورتم را برگردوندم و بهش خیره شدم نمیدونم خدا وقتی می خواست اونو روی زمین بذاره دلش به حالش نسوخت؟؟؟چرا باید یه پسر به این مظلومی و زیبایی رو که حتماً از فرشته های خودشم زیباتره به خاطر گناه یه آدم رو زمین بزاره؟؟؟تمومِ راهو به اون صورت خوشگل و لبای خوش فرمش نگاه میکردم طوری که حتی نفهمیدم کی رسیدیم...
دلم: چرا این لبا نباید مال تو نباشه؟؟؟چرا باید بزاری یه دختر دیگه اون رو مال خودش کنه؟؟؟چرا؟چرا؟چرا؟چرا؟
× میشه خفه شی...اون هم دانشگاهیمه.خجالت میکشم.دوماً کی گفته من از اون خوشم میاد؟؟؟مال من بشه که چی بشه دنبال دردسر که نمی گردم...خودشم اون خیلی پولداره به من نگاه نمیکنه...
دلم: دیگه از من گفتن بود...من تمام تلاشمو برای نجاتت کردم. بعدا همه چیزو گردن من نندازی که چرا ارور ندادی؟؟؟حالا دیگه خودت میدونی و کارات...
دلم از یه طرفی راست می گفت...میخواستم به خودم بفهمونم که دوسش ندارم ولی...واقعاً این جوری نبود
جیمین: مارنیییی رسیدیم دم در خونه.میتونی بری یا منم بیام؟؟؟ خودمو زدم به مستی:نه...من حالم خوب نیست...میشه منو تا دم در ببری؟؟؟
دستامو گرفت و تا دم در خونه همراهیم کرد. دستش رو برد تا زنگ خونه رو بزنه که با دستام مانع شدم...
جیمین:نمیخوای درو باز کنی که بری تو؟؟؟
×جیمین شی...باید یه چیزی بهت بگم من تو رو خیلی دوست دارم!!!
جیمین:همه منو دوست دارن...
×نمیخوام مال یکی دیگه بشی...
جیمین:مگه تصمیمش با توئه؟؟؟ با گفتن این حرفش عصبانی شدمو لبامو روی لباش گذاشتم چشمای جیمین اندازه یک دایره باز شده بود
یه لحظه به خودم اومدم من..من...من...چیکار کردم؟؟؟
*پ فلش بک*
اهههه...
هرچی میکشم تقصیر توئه...تو بودی منو تحریک کردی. اگه یه روز می تونستم تو رو از خودم جدا کنم حتماً بدون هیچ ذره ای فکر کردن تو را از خودم جدا می کردم...
دلم:خوبه خوبه... یعنی فقط من گفتم؟تو اصلا قصد همچین کاریو نداشتی؟؟؟
×فقط خفه شو که رسیدیم...
وارد کافی شاپ شدم و جیمین رو از دور دیدم. مثل همیشه و حتی بیشتر از قبل خوشگل شده بود و تو دل برو... دستمو تکون دادم و به سمتش رفتم...
نظرشما=خوشحالی من
۱۲۵.۲k
۲۲ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.