پارت12 دلبربلا
#پارت12 #دلبربلا
درو بستم و برگشتم طرفشون
_زود تند سریع خودتون بگید باهاتون چی کار کنم
دنیا زد زیر گریه و گفت
_آجی شکر خوردم دیگه دستبندتو بر نمیدارم توروخدا با من کاری نداشته باش من هنوز جوونم آرزو دارم میخوام تشکیل خانواده بدم بچه ها بهم بگن مامان شوعرم بهم بگه خانومم براشون غذابپزم
همین طوری که به یه نقطه خیره شده بودو لبخند میزد به ارا جیفاش ادامه داد
هرچند که این گریه های قبلش همش الکیه میخواد دلمو بسوزونه
_خب دیگه داشتم میگفتم با شوعرم بریم بازار برای بچه ها مون لباس بخریم بعد بچم بهم بگه مامان بریم شهر بازی بعد من بگم نه من خستم بریم خ...
تا اومد بقیشو بگه به سونیا اشاره کردم
اونم نامردی نکردو محکم زد
پشت گردن دنیا که برق از سرش پرید
دست به سینه ایستادمو لبخندی خبیث آوردم گوشه لبم و رو به دنیا گفتم
_خب بقیش؟
_هی...هیچی دیگه بقیه نداشت میترسم ادامه بدم از هستی ساقطم کنین
_دنیا من جدیم واقعا از دستتون عصبی شدم آخه الاغ
تو که دستبندمو میخواستی میومدی به خودم میگفتی
_اگه بهت میگفتم میدادی
_نه
_عه چرا؟
_چون اون دستبندمو خعلی دوست دارم حتی بیشتر از تو اگه میدزدیدیش هم میفهمیدم کار توئه چون فقط توی کله پوک دلت دنبالش بود
چشماشو شبیه خر شرک کردو زل زد به من و گفت
_هعی فلک همه رفیق دارن ما یک عدد سنگدل با مخلفات
_دنیا جان دیگه داری بیش از حدت زر میزنی اندکی لال شو تا من با سونیا گپی بزنم
دنیا سری تکون دادو بهم خیره شد برگشتم سمت سونیا و گفتم
_خب سونیا خانوم با شما چیکار کنم؟؟از خودت دفاع کن
آب دهنشو خیلی نامحسوس قورت داد و گفت
_آجی به جان دنیا که میخوام نباشه میخواستم باهات شوخی کنم یکم بخندیم تو که بیجنبه نبودی
دنیا دستشو دراز کرد سمت سونیا و گفت
_هوی به جان خودت
سونیا دستشو به نشونه برو بابا براش تکون داد و دوباره به من زل زد
_میخوای منم باهات شوخی کنم یکم بخندیم بعد تو هم بیجنبه نباشی؟؟هوم؟؟
_اممم..چیزه....غلط کردم...شکر خوردم..
_نوچ نمیشه رشوه ای چیزی
_نهار و شام با من
_خوبه از تو گذشتم
نفسشو بیرون دادو خودشو پرت کرد رو تخت
رفیقای منم مونگلنا
دوباره برگشتم سمت دنیا و گفتم
_توچی؟؟
_استخر و بستنی بعدش با من
_خوبه حالا گمشید بیرون تا حاضر شم
سریع پریدن بیرونو منم رفتم سرویس
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
درو بستم و برگشتم طرفشون
_زود تند سریع خودتون بگید باهاتون چی کار کنم
دنیا زد زیر گریه و گفت
_آجی شکر خوردم دیگه دستبندتو بر نمیدارم توروخدا با من کاری نداشته باش من هنوز جوونم آرزو دارم میخوام تشکیل خانواده بدم بچه ها بهم بگن مامان شوعرم بهم بگه خانومم براشون غذابپزم
همین طوری که به یه نقطه خیره شده بودو لبخند میزد به ارا جیفاش ادامه داد
هرچند که این گریه های قبلش همش الکیه میخواد دلمو بسوزونه
_خب دیگه داشتم میگفتم با شوعرم بریم بازار برای بچه ها مون لباس بخریم بعد بچم بهم بگه مامان بریم شهر بازی بعد من بگم نه من خستم بریم خ...
تا اومد بقیشو بگه به سونیا اشاره کردم
اونم نامردی نکردو محکم زد
پشت گردن دنیا که برق از سرش پرید
دست به سینه ایستادمو لبخندی خبیث آوردم گوشه لبم و رو به دنیا گفتم
_خب بقیش؟
_هی...هیچی دیگه بقیه نداشت میترسم ادامه بدم از هستی ساقطم کنین
_دنیا من جدیم واقعا از دستتون عصبی شدم آخه الاغ
تو که دستبندمو میخواستی میومدی به خودم میگفتی
_اگه بهت میگفتم میدادی
_نه
_عه چرا؟
_چون اون دستبندمو خعلی دوست دارم حتی بیشتر از تو اگه میدزدیدیش هم میفهمیدم کار توئه چون فقط توی کله پوک دلت دنبالش بود
چشماشو شبیه خر شرک کردو زل زد به من و گفت
_هعی فلک همه رفیق دارن ما یک عدد سنگدل با مخلفات
_دنیا جان دیگه داری بیش از حدت زر میزنی اندکی لال شو تا من با سونیا گپی بزنم
دنیا سری تکون دادو بهم خیره شد برگشتم سمت سونیا و گفتم
_خب سونیا خانوم با شما چیکار کنم؟؟از خودت دفاع کن
آب دهنشو خیلی نامحسوس قورت داد و گفت
_آجی به جان دنیا که میخوام نباشه میخواستم باهات شوخی کنم یکم بخندیم تو که بیجنبه نبودی
دنیا دستشو دراز کرد سمت سونیا و گفت
_هوی به جان خودت
سونیا دستشو به نشونه برو بابا براش تکون داد و دوباره به من زل زد
_میخوای منم باهات شوخی کنم یکم بخندیم بعد تو هم بیجنبه نباشی؟؟هوم؟؟
_اممم..چیزه....غلط کردم...شکر خوردم..
_نوچ نمیشه رشوه ای چیزی
_نهار و شام با من
_خوبه از تو گذشتم
نفسشو بیرون دادو خودشو پرت کرد رو تخت
رفیقای منم مونگلنا
دوباره برگشتم سمت دنیا و گفتم
_توچی؟؟
_استخر و بستنی بعدش با من
_خوبه حالا گمشید بیرون تا حاضر شم
سریع پریدن بیرونو منم رفتم سرویس
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
۱۱۱.۲k
۲۸ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.