دانلود رمان تحسرفخرالملوک به سختی در حالی که نفس نفس می ز
دانلود رمان تحسرفخرالملوک به سختی در حالی که نفس نفس می زد کنارِ حشمت نشست و لیوان چای را به سویش گرفت و با گشاده رویی گفت:بفرمایید آقا، اینم چایی بعداز ظهرتون… بخورین که حسابی لب سوزه.» حشمت خان با تلخی چای را از او گرفت و با اخمی تصنعی غر زد:
https://www.1roman.ir/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%aa%d8%ad%d8%b3%d8%b1/
https://www.1roman.ir/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%aa%d8%ad%d8%b3%d8%b1/
۱۲.۳k
۰۵ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.