❤ ❤ ❤ ❤
❤ ❤ ❤ ❤
عشـــــــق...
پارت 69
نیلوفر :
دردکمال تعجب دیدم مهرداد آب زد به صورتم ولی چون حالم خوب نبود توجه نکردم تا کنار تختم بردتم بالش رو گذاشت وگفت : دراز بکش تا برات سروم بیارم الان میام
- خوبم
نگاهم کرد چشاش قرمز بود ودلخور
- می دونم نیستی چشاتو ببند
رفت وچند دقیقه بعد برگشت واسه سروم وصل کرد وگفت : مسکن ریختم تو سرومت سعی کن بخوابی بهتر میشی
لبمو گاز گرفتم اگه ایم محبت ها سهم یکی دیگه می شد چی این چه عشقی بود کاش نمی رفتم طرف مهرداد که اینجوری بهش وابسته بشم
چشام داشت سنگین می شد ولی اون کنارم نشسته بود وتو فکر بود تا وقتی که خواب رفتم
باحس دستی توموهام چشامو باز کردم اتاقم یکم روشن بود مامان بود که با لبخند نگاهم کردوگفت : چی شده دخترم ؟
زیر لب گفتم : مثله همیشه سردرد
بادیدن مهرداد که کنار تخت خواب بود وسرش لبه ای تخت بود متعجب مامان رو نگاه کردم لبخندی زدوگفت : از دیشب اینجاست
- اینجوری خوابیده بیدارش کن مامان
مامان لبخندی زدوگفت : بهتره بزاری راحت باشه تو هم بخواب عزیزم
بلندشد ورفت ساعت رونگاه کردم دم صبح بود
دستمو طرف موهاش بردم وآروم از پیشونیش کنارشون زدم چه راحت خواب بود
موهاش خیلی نرم بود لبخند زدم خیلی برام عزیزبود خیلی دوسش داشتم ولی افسوس از احساس اون چیزی نمی دونستم
چشام رو بستم وآروم اشک ریختم از خدادمی خواستم اگه مهرداد نیمه ای گمشده ای من نیست باهر کی می خواد باشه خوشبخت باشه
دستی رو دستم نشست وتا چشاموباز کردم مهرداد رو دیدم که چشاش باز بود ونگام می کرد دستمو گرفت وپشت دستمو بوسید
- توخوابم مهربون میشی بی معرفت
لبمو گاز گرفتم بلند شد ولبه ای تخت نشست لبخندی زدوگفت : اینکه موهام رونوازش کردی رو بزارم به چه حسابی ؟
سرمو پایین انداختم دستشو زیر چونم برد وسرمو بلند کرد
عشـــــــق...
پارت 69
نیلوفر :
دردکمال تعجب دیدم مهرداد آب زد به صورتم ولی چون حالم خوب نبود توجه نکردم تا کنار تختم بردتم بالش رو گذاشت وگفت : دراز بکش تا برات سروم بیارم الان میام
- خوبم
نگاهم کرد چشاش قرمز بود ودلخور
- می دونم نیستی چشاتو ببند
رفت وچند دقیقه بعد برگشت واسه سروم وصل کرد وگفت : مسکن ریختم تو سرومت سعی کن بخوابی بهتر میشی
لبمو گاز گرفتم اگه ایم محبت ها سهم یکی دیگه می شد چی این چه عشقی بود کاش نمی رفتم طرف مهرداد که اینجوری بهش وابسته بشم
چشام داشت سنگین می شد ولی اون کنارم نشسته بود وتو فکر بود تا وقتی که خواب رفتم
باحس دستی توموهام چشامو باز کردم اتاقم یکم روشن بود مامان بود که با لبخند نگاهم کردوگفت : چی شده دخترم ؟
زیر لب گفتم : مثله همیشه سردرد
بادیدن مهرداد که کنار تخت خواب بود وسرش لبه ای تخت بود متعجب مامان رو نگاه کردم لبخندی زدوگفت : از دیشب اینجاست
- اینجوری خوابیده بیدارش کن مامان
مامان لبخندی زدوگفت : بهتره بزاری راحت باشه تو هم بخواب عزیزم
بلندشد ورفت ساعت رونگاه کردم دم صبح بود
دستمو طرف موهاش بردم وآروم از پیشونیش کنارشون زدم چه راحت خواب بود
موهاش خیلی نرم بود لبخند زدم خیلی برام عزیزبود خیلی دوسش داشتم ولی افسوس از احساس اون چیزی نمی دونستم
چشام رو بستم وآروم اشک ریختم از خدادمی خواستم اگه مهرداد نیمه ای گمشده ای من نیست باهر کی می خواد باشه خوشبخت باشه
دستی رو دستم نشست وتا چشاموباز کردم مهرداد رو دیدم که چشاش باز بود ونگام می کرد دستمو گرفت وپشت دستمو بوسید
- توخوابم مهربون میشی بی معرفت
لبمو گاز گرفتم بلند شد ولبه ای تخت نشست لبخندی زدوگفت : اینکه موهام رونوازش کردی رو بزارم به چه حسابی ؟
سرمو پایین انداختم دستشو زیر چونم برد وسرمو بلند کرد
۴۳.۲k
۰۷ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.