رمان دخترای شیطون
رمان دخترای شیطون
پارت_۹۴
((اراد:فقط خفه شو بشین سرجات))
موبایلمو برداشتم با باطریش و درش جا انداختم که دست یکی دور شکمم حلقه شد
من:هیییی ترسیدم اراد
اراد:منو ببخش
برگشتم سمتش
من:مگه چی شده
سرشو انداخت پابین
اراد:حرفایی که بهم زد کنترلمو از دست دادم
سرشو اورد جلو جای سیلی هایی که زده بود و ب*و*سید
اراد:منو ببخش
من در حالی سعی میکردم بغضمو قورت بدمو صدام نلرزه گفتم
من:ا..اشکال نداره اتفاقه میوفته
یهو اراد منو بغل کرد
سرمو ب*و*سید
همین یه حرکت کافی بود تا من بزنم زیر گریه
اراد:من نمیخواستم بزنمت نمیخواستم دلتو بشکونم نمیخواستم بهت بگم هرز..
بقیشو نگفت بجاش سرشونمو ب*و*سید
منو برد عقب چشمای اشکیمو ب*و*سید و اشکامو پاک کرد
اراد:قول میدم اشکاتو در نیارم زندگیم
منم در جوابش لبخند زدم
اراد:قول میدم دیگ زود قضاوت نکنم منو ببخش
من:بخشیدمت اقایی
اراد:خیلی دوست دارم
ل*ب*امو گذاشتم رول*ب*اش تند برداشتم سرمو کج کردم با لحن بچگونه گفتم
من:منم دوست دارم
که بازم طبق معمول دلش ضعف رفتو بغلم کرد
اراد:ارادت به فدات
انگشتمو گذاشتم رو لبش اخم الکی کردم
من؛دیگ نگیا
اراد سر انگشتمو ب*و*سید
اراد:خوب مگه چیه
من:اراددد
اراد:جونم خانمی چشم دیگ نمیگم
خندیدیم از بغلش اومدم بیرون رفتم ساکشو از تو کمدش برداشتمو لباساشو گذاشتم تو ساکش
لباساشو گذاشتم تو ساک دونفرش که بریم خونه لباسای خودمو بزارم توش عطراشو و لوسیون بدنشو و......برداشتم
گذاشتم تو ساک
برگشتم دیدم داره با لذت نگام میکنه
با لبخند نگاش کردم
من:چی شده
اومد سمتم بغلم کرد و گفت
اراد:هیچی والا دارم به خانمم نگاه میکنم
رو پاشنه های پام بلند شدم نوک بینشو ب*و*سیدم
من:خانمت دورت بگرده
اراد:خدا نکنه
خندیدیم
از بغلش اومدم بیرون رفتم ساکو بستم خواستم برشدارم اراد نزاشت خودش برداشت و رفت پایین
منم رفتم پایین از در رفتیم بیرون سوار اسانسور شدیمو رفتیم پارکینگ
اراد ساکو گذاشت صندوق عقب
نشستیم تو ماشین راه افتادیم
~~~ایناز~~~
اه دیگ تحمل ندارم باید به یکی بگم
تند رفتم دست ریحانرو گرفتم بردمش تو حیاط
ریحانه:ای چته بابا
بردمش تو حیاط اون عقب عقبا وایسادم
سریع برگشتم سمتش
من:باید یه چیزی بعت بگم
ریحانه:چی
من:ببین خوب میدونی
ریحانه:بگو راحت باش
من:من راشا رو من راشا رو
ریحانه:راشا چی
تند گفتم
من:راشا رو دوست دارم
ریحانه با بهت داشت نگام میکرد
ریحانه:چی؟
با دستپاچگی گفتم
من:ب..ببین ریحانه
ریحانه:چند وقته
من:چی
ریحانه:چند وقته دوسش داری
من:ریحانه
ریحانه:میگم بگو چند وقته
من:د..دوساله
یهو جیغ زد
ریحانه:وایییی باورم نمیشه
پرید بغلم کرد
سایه یکیو حس کردم ولی اهمیت ندادم
منم بغلش کردم
ریحانه منو از خودش دور کرد
پارت_۹۴
((اراد:فقط خفه شو بشین سرجات))
موبایلمو برداشتم با باطریش و درش جا انداختم که دست یکی دور شکمم حلقه شد
من:هیییی ترسیدم اراد
اراد:منو ببخش
برگشتم سمتش
من:مگه چی شده
سرشو انداخت پابین
اراد:حرفایی که بهم زد کنترلمو از دست دادم
سرشو اورد جلو جای سیلی هایی که زده بود و ب*و*سید
اراد:منو ببخش
من در حالی سعی میکردم بغضمو قورت بدمو صدام نلرزه گفتم
من:ا..اشکال نداره اتفاقه میوفته
یهو اراد منو بغل کرد
سرمو ب*و*سید
همین یه حرکت کافی بود تا من بزنم زیر گریه
اراد:من نمیخواستم بزنمت نمیخواستم دلتو بشکونم نمیخواستم بهت بگم هرز..
بقیشو نگفت بجاش سرشونمو ب*و*سید
منو برد عقب چشمای اشکیمو ب*و*سید و اشکامو پاک کرد
اراد:قول میدم اشکاتو در نیارم زندگیم
منم در جوابش لبخند زدم
اراد:قول میدم دیگ زود قضاوت نکنم منو ببخش
من:بخشیدمت اقایی
اراد:خیلی دوست دارم
ل*ب*امو گذاشتم رول*ب*اش تند برداشتم سرمو کج کردم با لحن بچگونه گفتم
من:منم دوست دارم
که بازم طبق معمول دلش ضعف رفتو بغلم کرد
اراد:ارادت به فدات
انگشتمو گذاشتم رو لبش اخم الکی کردم
من؛دیگ نگیا
اراد سر انگشتمو ب*و*سید
اراد:خوب مگه چیه
من:اراددد
اراد:جونم خانمی چشم دیگ نمیگم
خندیدیم از بغلش اومدم بیرون رفتم ساکشو از تو کمدش برداشتمو لباساشو گذاشتم تو ساکش
لباساشو گذاشتم تو ساک دونفرش که بریم خونه لباسای خودمو بزارم توش عطراشو و لوسیون بدنشو و......برداشتم
گذاشتم تو ساک
برگشتم دیدم داره با لذت نگام میکنه
با لبخند نگاش کردم
من:چی شده
اومد سمتم بغلم کرد و گفت
اراد:هیچی والا دارم به خانمم نگاه میکنم
رو پاشنه های پام بلند شدم نوک بینشو ب*و*سیدم
من:خانمت دورت بگرده
اراد:خدا نکنه
خندیدیم
از بغلش اومدم بیرون رفتم ساکو بستم خواستم برشدارم اراد نزاشت خودش برداشت و رفت پایین
منم رفتم پایین از در رفتیم بیرون سوار اسانسور شدیمو رفتیم پارکینگ
اراد ساکو گذاشت صندوق عقب
نشستیم تو ماشین راه افتادیم
~~~ایناز~~~
اه دیگ تحمل ندارم باید به یکی بگم
تند رفتم دست ریحانرو گرفتم بردمش تو حیاط
ریحانه:ای چته بابا
بردمش تو حیاط اون عقب عقبا وایسادم
سریع برگشتم سمتش
من:باید یه چیزی بعت بگم
ریحانه:چی
من:ببین خوب میدونی
ریحانه:بگو راحت باش
من:من راشا رو من راشا رو
ریحانه:راشا چی
تند گفتم
من:راشا رو دوست دارم
ریحانه با بهت داشت نگام میکرد
ریحانه:چی؟
با دستپاچگی گفتم
من:ب..ببین ریحانه
ریحانه:چند وقته
من:چی
ریحانه:چند وقته دوسش داری
من:ریحانه
ریحانه:میگم بگو چند وقته
من:د..دوساله
یهو جیغ زد
ریحانه:وایییی باورم نمیشه
پرید بغلم کرد
سایه یکیو حس کردم ولی اهمیت ندادم
منم بغلش کردم
ریحانه منو از خودش دور کرد
۴۰.۰k
۰۹ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.